نام کتاب: وکیل خیابانی
حکومت، چون آنها جایی برای اقامت نداشتند، آنها نباید متولد می شدند ، این حرف بعضی از همسایگان من است.
اجساد را به ساختمان مرکزی پزشک قانونی که سرد خانه هم داشت برده بودند ، یک ساختمان دو طبقه قهوه ای رنگ در بیمارستان عمومی واشینگتن بود آنها را در آنجا نگه می داشتند تا صاحبشان پیدا شود، اگر کسی ظرف چهل و هشت ساعت برای آنها نیامد آن وقت آنها را در تابوت های چوبی می گذاشتند و در قبرستانی نزدیکی RFK به سرعت دفن می کردند. مورد کای در قسمت معلولین پارک کرد و لحظه ای مکث کرد و گفت:
- مطمئنی می خواهی بری داخل ساختمان؟
- فکر می کنم .
او قبلا آنجا رفته بود و پیش از رسیدن تماس گرفته بود، یک نگهبان امنیتی با یونیفورمی بی ریخت ما را متوقف کرد و مورد کای آنقدر بلند فریاد کشید که من می ترسیدم. شکمم دوباره درد گرفته بود، نگهبانان عقب رفت و خوشحال بود از ما دور شده است، یک سری در شیشه ای ساده کلمه سردخانه که مشکی نوشته شده بود آنجا بود.
مورد کای طوری وارد شد گویی صاحب آنجاست و به مرد جوان که پشت میز نشسته بود با خشم گفت :
- من مورد کای گرین هستم .
او این را به مرد جوانی که پشت میز نشسته بود بیشتر به یک چالش بود تا اعلان . مرد جوان یک صفحه بریده را بررسی کرد و چند کاغذ دیگر در آورد و مورد کای دوباره شروع کرد.
- چه غلطی می کنی ؟
مرد جوان سرش را بلند کرد و فهمید طرفش چه هیکلی دارد و گفت :
- یک لحظه اجازه بدهید . بعد به سمت کامپیوتر رفت ، مورد کاری به من گفت:
- فکر می کنی هزار جسد اینجاست ؟
متوجه شدم او اصلا تحمل بروکراسی و کاغذ بازی نداشت، و این را از داستان معذرت خواهی منشی تامین اجتماعی به خاطر آوردم . برای مورد کای نیمی از قانون وکالت آزاردهنده و بیخود بود.
آقایی رنگ پریده با موهای مشکی که خوب رنگ نشده بود و دست شل می داد ظاهر شد و خودش را بیل معرفی کرد او یک ژاکت آزمایشگاهی آبی و کفش هایی با پاشنه پلاستیکی پوشیده بود .

صفحه 75 از 314