مزایا را به من داد و من از طرف همه حضار اطمینان داده شد که مسئله به زودی رسیدگی می شود، این عدالت است مایکل، این چیزی است که قانون خیابان است.
داستانها یکی پس از دیگری گفته شدند و همه به وکلای خیابانی که آدمهای خوبی بودند و بی خانمان ها که پیروز بودند ختم شدند. نمی دانستم ساعت چند است او از پست چیزی نگفت بالاخره به سمت پناهگاه راه افتادیم.
یک ساعت به تاریکی مانده بود و وقت خوبی بود در زیرزمین کوچک و دنج قبل از راه افتادن لات ها در خیابانها جا بگیرم دیدم با حالتی مطمئن کنار مورد کای قدم می زدنم به هر حال در برف تا کمر و پای برهنه که به سختی به زمین می رسید راه رفتم.
خانم دالی یک توده مرغ تهیه کرده بود و برای من آماده می کرد . او پرندگان را جوشاند و من گوشت داغ آنها را جدا کردم.
همسر جوان مورد کای در ساعتی شلوغ به ما ملحق شد او مانند شوهرش خوش مشرب و خوب بود و تقریبا قد بلندی داشت. هر دو پسر انها شش فوت و شش اینچ قد داشتند. کاسیسوس شش فوت و نه اینچ قد داشت و ستاره بستکتبال بود که در هفده سالگی تیر خورد.
نصفه شب از آنجا رفتم . اثری از آنتریو و خانواده اش نبود.
فصل دهم
یکشنبه اواخر صبح کلیر زنگ زد و یک گپ خشک و بی روح که فقط به منظور اعلام زمان خانه رسیدن او صورت گرفت . پیشنهاد کردم در رستوران محبوبمان شام بخوریم ولی او حال نداشت. از او رسیدم موضوع چیست؟ کار از این کارها گذشته بود.
چون آپارتمان ما طبقه سوم بود نتوانسته بودم ترتیب بدهم روزنامه ساندی پست به خانه تحویل شود ، روش های مختلف را امتحان کرده بودیم ولی اکثرا روزنامه را به دست نیاوردیم.
دوش گرفتم و چندین لباس پوشیدم . هوا شناس ها بالای بیست و پنج درجه را پیش بینی کرده بودند و چون آماده می شدم از آپارتمان خارج شوم گوینده اخبار مهم صبح را اعلان کرد. یخ کردم وقتی کلمه ها را شنیدم ولی آنها جا نیافتادند. به تلویزیون روی پیشخوان آشپزخانه نزدیک شدم با پاهای سنگین و قلب یخ زده و دهان باز از شوک و ناباوری .
حدود ساعت یازده شب پلیس واشینگتن ماشین کوچکی را نزدیک پارکت فورت تان در نورت ایست در منطقه جنگلی پیدا کرده بود ماشین در خیابان پارک شده بود و تایر های لختش در یخ گیر کرده بود ، داخل ماشین مادر جوانی با چهار بچه بود که همگی به علت خفگی جان داده بودند .
داستانها یکی پس از دیگری گفته شدند و همه به وکلای خیابانی که آدمهای خوبی بودند و بی خانمان ها که پیروز بودند ختم شدند. نمی دانستم ساعت چند است او از پست چیزی نگفت بالاخره به سمت پناهگاه راه افتادیم.
یک ساعت به تاریکی مانده بود و وقت خوبی بود در زیرزمین کوچک و دنج قبل از راه افتادن لات ها در خیابانها جا بگیرم دیدم با حالتی مطمئن کنار مورد کای قدم می زدنم به هر حال در برف تا کمر و پای برهنه که به سختی به زمین می رسید راه رفتم.
خانم دالی یک توده مرغ تهیه کرده بود و برای من آماده می کرد . او پرندگان را جوشاند و من گوشت داغ آنها را جدا کردم.
همسر جوان مورد کای در ساعتی شلوغ به ما ملحق شد او مانند شوهرش خوش مشرب و خوب بود و تقریبا قد بلندی داشت. هر دو پسر انها شش فوت و شش اینچ قد داشتند. کاسیسوس شش فوت و نه اینچ قد داشت و ستاره بستکتبال بود که در هفده سالگی تیر خورد.
نصفه شب از آنجا رفتم . اثری از آنتریو و خانواده اش نبود.
فصل دهم
یکشنبه اواخر صبح کلیر زنگ زد و یک گپ خشک و بی روح که فقط به منظور اعلام زمان خانه رسیدن او صورت گرفت . پیشنهاد کردم در رستوران محبوبمان شام بخوریم ولی او حال نداشت. از او رسیدم موضوع چیست؟ کار از این کارها گذشته بود.
چون آپارتمان ما طبقه سوم بود نتوانسته بودم ترتیب بدهم روزنامه ساندی پست به خانه تحویل شود ، روش های مختلف را امتحان کرده بودیم ولی اکثرا روزنامه را به دست نیاوردیم.
دوش گرفتم و چندین لباس پوشیدم . هوا شناس ها بالای بیست و پنج درجه را پیش بینی کرده بودند و چون آماده می شدم از آپارتمان خارج شوم گوینده اخبار مهم صبح را اعلان کرد. یخ کردم وقتی کلمه ها را شنیدم ولی آنها جا نیافتادند. به تلویزیون روی پیشخوان آشپزخانه نزدیک شدم با پاهای سنگین و قلب یخ زده و دهان باز از شوک و ناباوری .
حدود ساعت یازده شب پلیس واشینگتن ماشین کوچکی را نزدیک پارکت فورت تان در نورت ایست در منطقه جنگلی پیدا کرده بود ماشین در خیابان پارک شده بود و تایر های لختش در یخ گیر کرده بود ، داخل ماشین مادر جوانی با چهار بچه بود که همگی به علت خفگی جان داده بودند .