نام کتاب: وکیل خیابانی
- روانشناس .
- بله چند روز مرا تحت نظر داشت .
- تو را تحت نظر داشت ؟
- آره در یکی از آن واحد های عالی که قالی ایرانی دارد و شام ماهی سفید سرو می کنند و روزی هزار دلار درآمد دارند
- تو دو روز آنجا بودی ؟ دو روز ؟
- آره .
دروغ گفتن آزارم نداد. احساس بدی هم نداشتم. شرکت می تواند تند و بی رحم باشد و من در وضعیتی نبودم که چاپلوسی رودلف را بکنم. او دستورهایی از کمیته اجرایی داشت و باید تا چند دقیقه بعد از رفتن از دفتر گزارش می نوشت. اگر یخش را آب می کردم گزارش خوب می شد و روسا سر جایشان می نشستند و زندگی برای مدتی آسانتر می شد. او به سختی گفت:
- باید با کسی تماس می گرفتی .
- دست بردار رودلف ، مرا بسته بودند ، تلفن نداشتم.
در صدایم آن قدر درد بود که او را نرم کند پس از مکثی طولانی گفت :
- حالت خوبه ؟
- خوبم .
- تو خوبی ؟
- روانشناس گفت خوبم .
- صددرصد ؟
- صد و ده درصد، مشکل نیست. رودلف کمی استراحت لازم دارم همین . حالم خوبه ، بر می گردم سرکار با تمام قوا.
این چیزی بود که رودلف می خواست. آرام شد لبخندی زد و گفت:
- خیلی کار داریم که انجام بدیم .
- می دونم ، نمی تونم صبر کنم.
او دوان دوان مستقیم رفت سمت تلفن و گزارش می داد که یکی از چند کار شرکت دوباره رو به راه شده است .

صفحه 65 از 314