نام کتاب: وکیل خیابانی
مورد کای گفت :
- کجا اقامت داری ؟
- همه جا، زنهای پولداری می شناسم که به من پول می دهند همراه آنها باشم.
دو مرد آن طرف درانو از این جمله خوششان آمد . یکی پوزخند و دیگری خندید. مورد کای پرسید:
- نامه هایت را از کجا می گیری ؟
- از اداره پست .
درانو برای هر سوال یک جواب داشت . پس تصمیم گرفتیم او را رها کنیم . خانم دالی برای داوطلبان پس از خاموش کردن اجاق ، قهوه درست کرد . بی خانمان ها شبها آنجا می ماندند . من و مورد کای گوشه میزی در آشپزخانه تاریک نشسته بودیم و قهوه می خوردیم و از پنجره آشپزخانه به آنها نگاه می کردیم که من پرسیدم :
- تو تا کی می مونی ؟
شانه بالا انداخت و گفت :
- بستگی داره چند صد نفر از اینها در یک اتاق می مانند ، چیزی که معمولا اتفاق می‌افتد ، عالیجناب کشیش احساس بهتری می کند اگر من هم بمانم .
- همه شب ؟؟!
- چندین بار این کار را کردم .
من برنامه خوابیدن با اینها را نداشتم ، قصد داشتم بدون حفاظت مورد کای از ساختمان خارج شوم. او گفت :
- آزادی ، هر وقت که می خواهی برو .
رفتن ! بدترین انتخاب را برای من گذاشت ، نیمه شب ! جمعه شب در خیابان های واشینگتن ! یک سفید پوست با ماشین زیبا با برف یا بدون برف ! من دوست نداشتم آنجا باشم ، پرسیدم :
- تو خانواده داری ؟
- بله همسرم در وزارت کار منشی است ، سه پسر دارم ، یکی دانشگاهی و یکی در ارتش .
صدایش قبل از رسیدن به سومی لرزید . من قصد نداشتم بپرسم .
- و یکی را ده سال پیش در خیابان از دست دادیم . آدم های عوضی .
- متاسفم .
- تو چه طور ؟

صفحه 59 از 314