نام کتاب: وکیل خیابانی
- دنبال من بیا یک پیاله پلاستیکی برداشت و جلوی داوطلبی را گرفت تا آن را پر کند.
لبخندی زد و گفت:
- ببینم دست پخت تو چه طوره؟
وسط جمعیت پشت میزی تاشو در حالی که خیابانگرد ها کنار دستمان بودند نشستیم. او می خورد و از همه جا و همه کس حرف می زد ولی من نمی توانستم . با سوپم بازی می کردم. با تشکر از خانم دالی خیلی خوشمزه شده بود، ولی من نمی توانستم از این واقعیت فراتر بروم که من مایکل بروک سفید پوست ثروتمند اهل ممفیس و یل و دریک و سوئینی در میان بی خانمان در زیر زمین کیلیسایی وسط شمال غربی واشینگتن نشسته است. من چهره سفید دیگری دیده بودم چهره شرابخوار میانسالی که غذا خورد و ناپدید شد.
شک نداشتم که از ماشینم خبری نبود ، و من نمی توانستم پنج دقیقه خارج ساختمان زنده بمانم ، سوگند یاد کردم به مورد کای بچسبم و هر وقت و هر طور او خواست با هم از آنجا برویم، او گفت :
- سوپ خوبیه ، با دیگر سوپها فرق می کنه بستگی داره چه چیزی در دسترس باشه و دستور تهیه غذا در جاهای مختلف متفاوت است.
مردی کنارم نشسته بود و آرنجش بیش از آرنجم به شکمم نزدیک بود گفت:
- من در سوپ خوری مارتا پریروز سوپ رشته خوردم.
مورد کای با ناباوری تصنعی پرسید:
- رشته؟ در سوپ شما ؟!
- بله . یکدفعه در ماه آدم رشته بخورد ضرری ندارد ، همه الان این را می دانند ، پس میز گرفتن مشکله .
نمی دانستم او شوخی می کرد یا نه ولی برقی در چشمانش بود. ایده مرد بی خانمان که از کمبود میز در سوپ خوری محبوبش می نالید . به نظر من خنده دار بود ، میز گرفتن مشکل است ، من چند بار تا حالا این را از دوستان در جورج تاون شنیده بودم.
مورد کای لبخند زد و از مرد پرسید:
- اسمت چیه ؟
من متوجه شدم که مورد کای همیشه دوست داشت اسم با ظاهر فرد متناسب باشد. بی‌خانمان هایی که او بیشتر دوست داشت از قربانیها بودند. آنها مردم او بودند.
برای من هم کنجکاوی طبیعی بود، می خواستم بدانم آنها چه طور بی خانمان شدند؟ چه چیزی در سیستم حمایت مردمی ما به امریکایی ها اجازه داد اینقدر مفلس شوند و زیر پل بخوابند؟

صفحه 57 از 314