نام کتاب: وکیل خیابانی
- اول انسانم، بعد وکیل. میشه هر دو بود. آنقدر اونجا کره نذار، باید خوب کار کنیم.
- غذا از کجا میان؟
- از بانک غذا که خیره است.
امشب خوش شانسیم چون مرغ داریم. غذای گران حساب می شود. معمولا فقط سبزیجات سرو می کنیم.
- نان زیاد تازه نیست.
- بله ولی مجانیه، از نانوای بزرگی میاد که نانهای مانده روز را می ده . اگر بخواهی یک ساندویچ درست کن و بخور.
- ممنون یک دانه خوردم ، تو هم اینجا می خوری؟
- به ندرت.
از شکل هیکل او نمی شد گفت مورد کای سوپ سبزیجات و سیب می خورد، گوشه میز نشست و به جمعیت نگاه کرد.
- اولین باره که به پناهگاه میایی؟
- آره
- اولین چیزی که به نظرت رسید چه بود؟
- نا امیدی، دردماندگی.
- قابل پیش بینی است، ولی به آن غلبه می کنی.
- چند نفر اینجا زندگی می کنند؟
- هیچ کس ، این یک پناهگاه اورژانس است. آشپزخونه هر روز برای ناهار و شام باز است ولی اینجا پناهگاه نیست. کلیسا لطف کرده درها را در هوای بد باز نگه می دارد.
و از او پرسیدم:
- پس اینها کجا زندگی می کنند؟
- بعضی ها غاصب هستند و در ساختمانهای متروکه زندگی می کنند، بعضی ها در خیابانها و پارکها و ایستگاههای اتوبوس و زیر پلها تا وقتی هوا خوب باشد آنجا هستند. امشب آنها منجمد می شوند.
- پس پناهگاه کجاست ؟
- پراکنده است. حدود بیست تا داریم که نیمه خصوصی هستند و نیمه دیگر را شهرداری حمایت می کند که به شکرانه بودجه جدید دوتایی آنها بسته می شود.
- چند تا تخت دارید ؟

صفحه 53 از 314