نام کتاب: وکیل خیابانی
فرودگاه تماس گرفتم و مادرم منتظر بود . پدر جایی کار داشت. مادرم مرا در آغوش کشید و بوسید و گفت :
- چقدر خسته ای ؟
- متشکرم مادر تو که خیلی خوشگلی.
در اثر بازی روزانه تنیس و آفتاب گیری در کلوپ مادر لاغر و برنزه شده بود.
مادر چای یخ درست کرد و روی پاسیو آن را خوردیم و دیدیم بقیه بازنشسته ها روی ماشین های گلف در زمین بازی می کردند مادر پس از دقیقه ای سکوت قبل از نوشیدن قهوه گفت :
- چی شده ؟
- هیچی ، همه چی درسته !
- کلیر کجاست. شما هیچ وقت تماس نمی گیرید، صدای او را دو ماهه که نشنیده ام.
- حال کلیر خوبه مادر، هر دو زنده ایم و سالم و خوب کار می کنیم.
- وقت کافی برای با هم بودن دارید؟
- نه.
- اصلا با هم وقت می گذرانید؟
- نه زیاد.
ابروانش را در هم کشید و چشمانش نگران شد و به حالتی مادرانه پرسید:
- آیا به مشاور رجوع کردید؟
- نه اینقدر تند نرو.
- پس چرا نه؟ او آدم خوبی است مایکل، برای زندگیت همه کار باید بکنی.
- سعی می کنیم مادر ولی مشکله.
- رابطه با دیگران؟ مواد مخدر؟ مشروب؟ قمار؟ کارهای بد دیگر؟
- نه فقط دو نفر که راه خودشون رو می روند و من و او هر یکی از ما هشتاد ساعت در هفته کار می کنیم.
- پس تند نروید. پول اینقدر مهم نیست.
صدایش قطع شد و چشمانش نمناک.
- مادر متاسفم ولی حداقل ما بچه نداریم.

صفحه 45 از 314