نام کتاب: وکیل خیابانی
دیده در راهروهای دریک و سوئینی بودم . مسابقه خیلی طول کشیده بود. او ماشین اسپرت میاتا می راند که در فرنسیال جلو نداشت و من نگران او در هوای بدی بودم. او یک ساعته کار را تمام می کرد و من همان وقت را برای رفتن به بیمارستان جورج تاون صرف می کردم. او را آنجا سوار می کردم و سعی می کردیم رستورانی پیدا کنیم و اگر به نوبت غذای حاضری چینی می شد که غذای مورد علاقه ما بود.
اوراق و اشیای روی میزم را مرتب می کردم و مراقب بودم ردیف پرونده های جاری من مرتب دست نخورد . من فقط ده پرونده روی میز نگه می داشتم ، روشی که از رودلف آموخته بودم و وقتم را با ده پرونده در روز سپری می کردم . صورتحساب گرفتن یک عامل مهم بود که پرونده مهم من شامل موکلان بسیار ثروتمند می شود صرف نظر از نوع و شدت مشکل حقوقی آنها این هم از کلک های رودلف بود .
قرار بود 2500 ساعت در سال صورتحساب رد کنم ، یعنی پنجاه ساعت در هفته نرخ صورتحساب متوسط من سیصد دلار در ساعت بود بنابراین برای شرکت مجموع مبلغ هفتصد و پنجاه هزار دلار پول در می آوردم ، آنها به من صد و بیست هزار دلار آن را می پرداختند همراه 30 هزار دلار برای مزایا و دویست هزار دلار را صرف مخارج می کردند. شرکا بقیه پول را نگه می داشتند و طبق یک فرمول پیچیده که معمولا به جنگ ختم می شد بین خودشان تقسیم می کردند.
بعید بود یکی از شرکا کمتر از یک میلیون در سال در آورد و بعضی ها بیشتر از دو میلیون کاسب می شدند وقتی من شریک شدم برای ابد در این پست می مانم . پس اگر سی و پنج ساله شوم که اولین مسیری بود که رویش قرار داشتم پس می توانستم سی سال انتظار درآمدهای کلان و ثروت انبوه داشته باشم.
این رویارویی بود که مرا پشت میز همه ساعات روز و شب نگه می داشت این شماره ها را می نوشتم و این کاری بود که همیشه می کردم و حدس می زنم همه‌ی وکلای شرکت این کار را می کردند. تلفن زنگ زد.
آقای مورد کای گرین بود.
- آقای بروک.
صدایش خوب شنیده می شد و مودب صحبت می کرد.
- بله لطفا مرا مایکل صدا کنید.
- باشد، ببین من چند تماس گرفتم و تو نباید نگران هیچ چیز باشی جواب آزمایش خون منفی بود.
- متشکرم.
- خواهش می کنم. فکر کردم دوست داری در اسرع وقت مطلع شوی.
- متشکرم .

صفحه 41 از 314