نام کتاب: وکیل خیابانی
با این حرف من از خطر آدم بد به سوی آدمی سفید پوست متعادل عبور کردم.
- فکر نمی کنم ایدز داشت.
- آیا وقتی می‌میرند آنها را آزمایش می کنند؟
- بی خانه ها را؟
- بله.
- اکثر مواقع بلی . دوون هم به شکلی دیگه کشته شد.
- می تونی سر در بیاری؟
شانه بالا انداخت و کمی بیشتر نرم شد و گفت :
- البته .
این را با بی میلی ادا کرد. و قلمی از جیبش خارج کرد و گفت:
- به این دلیل اینجا آمده ای‌؟ نگران ایدز هستی؟
- شاید یک دلیل این باشد. شما نگران نمی شوید؟
- البته.
آبراهام که مردی کوتوله چهل ساله بود و همه جای او مهر وکیل منافع عمومی زده شده بود وارد اتاق شد. او یهودی بود. ریش سیاه. عینک با فرم شاخدار، با ژاکتی کهنه و شلوار کار چروک و کفش ورزشی کثیف داشت و مانند آدمهایی بود که می خواست دنیا را نجات دهد. او مرا تحویل گرفت و گرین هم که در این وادی نبود به آبراهام گفت:
- پیش بینی کرده اند یک تن برف خواهد بارید . باید مطمئن شویم همه پناهگاه ها باز هستند.
- من دارم روش کار می کنم.
آبراهام این را گفت و رفت.
من گفتم :
- می دانم شما گرفتار هستید.
- آیا شما فقط همین را می خواهید ؟ یک آزمایش خون ؟
بله فکر می کنم . هیچ می دانید او چرا این کار را کرد ؟
عینک قرمزش را برداشت و آن را با دستمال کاغذی تمیز کرد و چشمانش را مالید و گفت:
- او روانی بود مثل خیلی مردم . چند سال در خیابان باشی و دائم مشروب بخوری. و در سرما بخوابی و پلیس ها لگد کوبت کنند ، دیوانه می شوی . علاوه بر این او زخمی هم شده بود .

صفحه 34 از 314