- چیز زیادی از عمر من باقی نمانده شک دارم که او در تشییع جنازه من شرکت کند. سوالات زیادی پرسید. مثلا این که چند سال است این موسسه شروع به کار کرده؟ چند نفر اینجا کار می کنند و منبع اصلی تامین بودجه آن چیست؟ و اینکه ما چگونه اینجا را ادامه می کنیم؟ احساس می کردم که او دستش را برای همکاری به سوی من دراز کرده بنابراین تصمیم گرفتم گذشته را فراموش کرده و آینده جدیدی را با او و شرکتش آغاز کنم من برای نه ماه از وکالتم محروم شده بودم بنابراین تمام کلینیک تصمیم گرفته بود مرا متصدی انجام پروژه های عام المنفعه بکند من برای اجرای بی عیب و نقص این برنامه نیاز به تعدادی وکیل داوطلب داشتم و از آنجایی که شرکت او بزرگترین موسسه حقوقی شهر بود می بایست از همانجا شروع می کردم. داوطلبین موظف می شدند فقط چند ساعت در هفته زیر نظر من کار کنند و به این ترتیب ما می توانستیم هزاران بی خانمان را تحت پوشش گرفته و حمایت کنیم آرتور تقریبا از چنین پروژه ای مطلع بود او یا ناراحتی اذعان کرد که در طی بیست سال گذشته هرگز به سراغ چنین کارهایی نرفته و در واقع انجام آنها را بر عهده دستیاران جوانش گذاشته بود خاطرات آن روزها دوباره در یادم زنده شد. با این وجود او از این پروژه خیلی خوشش آمد و هرچه بیشتر در مورد آن با هم صحبت می کردیم برای همکاری بیشتر به نتیجه می رسیدیم پس از چند دقیقه او صراحتا آمادگی خویش را برای شرکت در این پروژه اعلام کرد و گفت که حاضر است تمام چهارصد وکیل موسسه اش را برای کمک به بی خانمانها و دستگیری از فقرا در اختیار من بگذارد، او پرسید: - آیا شما می توانید از عهده سازماندهی چهارصد وکیل و نظارت بر فعالیت آنها برآیید؟ من علیرغم اینکه اصلا نمی دانستم چگونه و از کجا باید کارم را شروع کنم بلافاصله گفتم: - بله البته گرچه برای اجرای بی عیب و نقص پروژه ها نیاز به کمک دیگران دارم. - چه جور کمکی می خواهید؟ - مثلا اگر موسسه دریک و سوئینی فردی را به عنوان مسئول تدارکات و هماهنگی به صورت تمام وقت استخدام می کرد واقعا عالی می شد این شخص می تواند در امور مربوطه به بی خانمانها از هر جهت کمک خوبی برای من باشد صریح بگویم با وجود چهارصد داوطلب از موسسه شما باید فردی در کنارتان باشد تا آنها را سازماندهی کند البته تحت نظر من. او این پیشنهاد را در ذهنش کاملا سبک سنگین کرد. همه چیز جدید بود و بسیار جالب به نظر می رسید به او گفتم: