که کارفرمایان سابقش می توانند هر چه قدر که دلشان می خواهد اتهامات جنایی بر او وارد کنند اما از آنجایی که پرونده گمشده به صاحبان اصلی اش مسترد شده و آقای بروک هیچ سوء پیشینه ای در حرفه خویش ندارد اقامه دعوی علیه او کاملا مسخره و خنده دار خواهد بود و او به زندان نخواهد رفت و اما در مورد شکایتمان علیه آقای برادن چانس باید بگویم که این قضیه را با جدیت دنبال خواهم کرد کسی چه می داند شاید هم در حین جمع آوری مدارک بیشتر بتوانم دیگر وکلایی را که در این جنایت همدست او بوده اند را پیدا کنم. آنوقت علاوه بر کشاندن آنها به دادگاه از طریق مطبوعات روزگارشان را سیاه خواهم کرد البته ایشان هم اگر دلشان خواست می توانند مقابله به مثل کنند. اگر چنین اتفاقی می افتاد مسلما موسسه ما یعنی کلینیک حقوقی خیابانی شماره چهارده نمی توانست نسبت به مزخرفاتی که مطبوعات در باره اش می نوشتند بی تفاوت بماند و اهمیت ندهد. از چهره بی تفاوت گانتری نمی توانستیم واکنش او را نسبت به این مسئله پیش بینی کنیم. ریوراو کز مسلما به این قضیه اهمیت نمی داد. زیرا می توانست علیرغم مزخرفاتی که مطبوعات چاپ می کردند باز هم به فعالیت ادامه و جیبهای صاحبانشان را پر از پول کند اما موسسه دریک و سویینی با از دست دادن تنها عامل پیشرفت و موفقیتش که همانا خوشنامی و اعتبارش در نزد موکلین برجسته اش بود به ورطه نابودی سقوط می کرد. کاملا واضح بود که رجز خوانیهای موردکای تاثیر خویش را گذاشته و آنها را حسابی گیج و آشفته کرده بود. دی اریو به او گفت: - صحبتهایتان تمام شد؟ - بله تصور می کنم که دیگر حرفی برای گفتن نمانده باشد. - بسیار خب آقای گرین، باید به شما بگویم که آخرین پیشنهاد آقای دی اریو چهار میلیون دلار می باشد. موردکای گفت: - اگر آنها می توانند چهار میلیون دلار را بپردازند مسلما توانایی پرداخت پنج میلیون دلار را هم دارند. سپس انگشت اشاره اش را به طرف نمایندگان در یک و سویینی گرفت و گفت: - در امد سال گذشته این آقایان هفتصد میلیون دلار بوده است. موردکای در اینجا مکثی کرد و افزود: - یعنی تنها درآمد یک سال موسسه آنها هفتصد میلیون دلار بوده. سپس با انگشت به طرف نمایندگان شرکت ریوراو کز اشاره کرد و گفت: - و این آقایان صاحب املاکی به ارزش سیصد و پنجاه میلیون دلار می باشند.