موردکای به چهره خوشحال من نگریست و شروع به خندیدن کرد. ما عمدا کمی در طبقه اول ساختمان توقف کرده و سپس پله ها را آرام و آهسته یکی پس از دیگری زیر پا گذاشتیم تا قاضی دی اریو برای کوبیدن مدعی علیه ها وقت بیشتری داشته باشد. تقریبا ده دقیقه بعد از تلفن قاضی، پشت در دادگاه رسیده بودیم. هنگامی که وارد دادگاه شدیم اولین چیزی که توجه ما را به خود جلب کرد این بود که جک بولینگ یکی از سه موکل شرکت ریوراو کز کتش را در اورده آستین های پیراهنش را بالا زده و جدا از وکلای موسسه دریک و سویینی مشغول قدم زدن داخل اتاق بود. تصور کردم که شاید حسابی خدمت وکلای دریک و سویینی رسیده باشد. اما سر و وضع مرتب آنها نشان می داد که زد و خوردی صورت نگرفته. گرچه بولینگ بدش نمی آمد کمی آنها را گوشمالی بدهد. قضاوت عادلانه و سنگینی که موردکای انتظارش را داشت در شرف تحقیق بود هیچ کدام از آن سه مدعی علیه نمی توانستند از مجازات جنایتشان فرار کنند کاملا واضح بود که شرکت ریوراوکز در طی جلسه توافق فشار سنگینی را متحمل شده و تا حدی نیز ترسیده بود به هر حال مذاکرات انجام گرفته و تصمیمات گرفته شده بود و احتمالا ریوراو كز قصد داشت قسمتی از مبلغ غرامت را بپردازد. البته ما هنوز مطمئن نبودیم که چنین چیزی باشد. من اینبار به جای اینکه در جایگاه هیئت منصفه قرار بگیرم در کنار موردکای نشستم ویلما فلان دادگاه را ترک کرده بود، قاضی گفت: - ما به نتایج خوبی رسیده ایم. موردکای با لحن جدی و خشمگین گفت: - اما ما به نتایج بدی رسیدیم و قصد داریم تکلیف همه چیز را در دادگاه و در برابر هیئت منصفه روشن کنیم. البته نه من و موردکای در مورد این مسئله مطالعه کرده بودیم و نه آن وکلای محترم و قاضی انتظار شنیدن چنین حرفی را داشتند. همگی مدعی علیه ها با هراس به یکدیگر نگریسته چیزی نگفتند. قاضی گفت: - ما می خواهیم این مسئله را به خوبی و خوشی فیصله دهیم. مورد کای گفت: - جناب قاضی من کاملا جدی هستم هر چه قدر بیشتر در این دادگاه بنشینم بیشتر مصمم خواهم شد که تکلیف این پرونده را در حضور هیئت منصفه مشخص کنم. در مورد مسئله آقای بروک هم باید بگویم