ما در سالن ورودی ساختمان بر روی نیمکتی نشسته و در حین نوشابه نوشیدن مشغول تماشای میلیون ها وکیلی شدیم که از یک طرف به طرف دیگر می دویدند و با موکلین خویش و خبرنگاران سر و کله می زدند. سپس از جا برخاست و در راهرو به قدم زدن پرداخته و به چهره رنگ پریده متهمین نگریستم که قرار بود تا چند ساعت و چند دقیقه دیگر در برابر دادگاه و هیئت منصفه حاضر شده و هر کدام به گونه ای جوابگوی اتهامات خویش باشند. موردکای با وکلایی که می شناخت مشغول صحبت کردن شد، اما من هیچ کدام از آنها را نمی شناختم زیرا وکلای موسسه حقوقی بزرگ معمولا به دادگاه عالی کشانده نمی شوند. منشی دادگاه دی اریو به دنبالمان آمد و از ما خواست به دادگاه بازگردیم. هنگامی که به آنجا رسیدیم اوضاع را کمی متشنج یافتم. دی اریو کمی عصبی و بر افروخته به نظر می رسید و چهره آرتور و همکارانش نیز خسته و آشفته بود هر کدام ما در جایگاه مخصوص خویش نشستیم و منتظر شدیم تا قاضی شروع به صحبت کند. قاضی دی اریو گفت: - آقای گرین من با وکلای مدعی علیه ها صحبت کردم آخرین مبلغ پیشنهادی آنها سه میلیون دلار غرامت و یکسال تعلیق جواز وکالت آقای بروک می باشد. | موردکای بلافاصله از جایش برخاست و گفت: - مثل اینکه ما داریم وقت خود را تلف می کنیم. سپس کیفش را برداشت و از جایگاهش خارج شد. من نیز به دنبالش روان شدم. او به قاضی گفت: - لطفا پوزش ما را بپذیرید عالیجناب، ما کارهای مهم تری داریم که باید به آنها رسیدگی کنیم. سپس از فاصله باریک میان جایگاه شهود عبور کرده و با عجله به طرف در دادگاه به راه افتادیم قاضی
گفت:
- عذر شما را می پذیرم. ما با شتاب از دادگاه خارج شدیم. فصل سی و هشتم
خوردن کرد. آنسوی خط قاضی دی
هنوز در اتومبیلم را باز نکرده بودم که تلفن همراهم شروع به زنگ آریو بود به او گفتم: - بله جناب قاضی ما تا پنج دقیقه دیگر آنجاییم.