او داشت به همه جنایتکاران نشان می داد که قصد دارد در برابر هیئت منصفه چه طوانی را به راه بیاندازد آرتور که به شدت خودش را کنترل کرده بود تا ما به هراسش پی نبریم در صندلی اش فرو رفته و هیچ
نمی گفت.
.
و
موردکای در نهایت آخرین ضربه را به آنها وارد کرد. او شروع به صحبت در مورد مجازات تنبیهی جنایتکاران کرد و گفت که هدف از تعیین اینگونه مجازاتها این است که بقیه افراد جامعه بدانند در صورت تخلف از قانون چه سرنوشتی در انتظارشان می باشد. او به جنایتی که این مدعى علیه ها مرتکب شده بودند اشاره کرد و گفت که فقیر و غنی در برابر قانون یکسانند و به یک اندازه مجازات اعمال زشتشان را می بینند. او به دیدگاه ثروتمندان نسبت به فقرا اشاره کرد و گفت: - همه این انسانهای ثروتمند و متكبر، فقرا را مشتی حیوان تصور کرده و از این رو به خود اجازه می دهند تا هر گونه که دلشان می خواهد با آنها رفتار کنند. در واقع حرص و طمع به گونه ای چشم آنها را کور کرده بود که قانون را نادیده گرفته و زیر پا گذاشته بودند اگر آنها به قانون احترام گذاشته و به مستاجرین سی روز مهلت برای تخلیه ساختمان می دادند تا آن موقع بارش برف تمام شده بود و خیابانها وضعیت بهتری داشتند بنابراین به احتمال بسیار قوی لونتا و فرزندانش زنده می ماندند. جرم مدعی علیه ها کاملا مشهود بود و من و موردکای مطمئن بودیم که هیئت منصفه آنها را گناهکار تضخیص می دهد. ارتور و رافتر و بقیه مدعی و علیه ها با خشم و نفرت به موردکای می نگریستند. موردکای در پایان سخنانش گفت: - ما تنها در برابر پنج میلیون دلار غرامت حاضر به امضای توافقنامه می باشیم و حتی یک پنی هم از این رقم را کم نخواهیم کرد. سکوتی سنگین بر فضای دادگاه حکمفرما شده بود. قاضی دی اریو مطالبی را یادداشت کرد و سپس به سراغ برگه دستور کار رفت. موضوع پرونده مسروقه در ردیف سوم قرار گرفته بود او به من نگریست و گفت: - آیا پرونده را همراه خود آورده اید؟ - بله قربان - آیا حاضرید آن را به من تحویل بدهید؟ - بله.