در تحقیقات رافتر هیچ اشاره ای به درد و رنجی که آن موجودات مفلوک متحمل شده بودند نشده بود گرچه از این مسئله هیچ صحبتی به میان نیامده بود اما هیچ چیز کاملا واضح بود گرچه آنها در هنگام خواب به علت استشمام گاز جان سپرده بودند و هیچ سوختگی جراحت و شکستگی بر روی بدن آنها مشاهده نمی شد اما این رنجی را که آنها قبل از مرگ کشیده بودند انکار نمی کرد. رنج آوارگی و بی پناهی در خیابانهای سرد و یخ زده واشینگتن، مورد کای کاملا تشریح کرد که چگونه لونتا و فرزندانش در ساعتهای پایانی زندگیشان در خیابانهای سرد این شهر بزرگ در به در به دنبال اندکی غذا و سرپناهی برای فرار از باد و بوران تصادم با ماشین ها و موتور سیکلتها می گشتند و به همین علت به داخل آن انبار سوخت پناه می برند. موردکای با مهارت یک داستان گوی حرفه ای تمامی جزئیات زندگی آن موجودات آواره را در آخرین ساعات حیات به گونه ای تشریح کرد که افکار خودش نیز با آنها و در کنارشان بوده و شاهد درد و رنجشان بوده است. اگر من که در آن لحظه در جایگاه هیئت منصفه نشسته بودم حقیقتا چنین سمتی را می داشتم بلافاصله از مدعی علیه ها یک چک سفید به عنوان غرامت گرفته و به او می دادم. او روی به جانب نمایندگان شرکت دریک و سویینی کرد و با خشم و غضب فریاد زد. - لازم نیست برای من درد و رنجی که آنها کشیده اند بگویید زیرا که مطمئنم معنای آن را نمی دانید. او طوری درباره لونتا صحبت می کرد که انگار سالها او را می شناخته لونتا آن دختر سیاه پوستی که از همان بدو تولد سرنوشتی شوم برایش رقم خورده بود. دختری که در طول زندگی کوتاهش به خاطر فقر تن به هر کاری داده بود. اما از همه مهمتر حقیقتی غیر قابل انکار وجود داشت لونتا یک مادر بود او فرزندانش را عاشقانه دوست می داشت و همین انگیزه او را بر آن داشته بود که با تمام وجود برای رهایی از فقر تلاش کند او شجاعانه با زندگی گذشته اش و از همه مهمتر با اعتیادش جنگیده بود و هنگامی این آقایان محترم و متشخص او را بی پناه و سرگردان آواره خیابانهای سرد واشینگتن می کنند با تمام قوا برای نجات فرزندانش با مرگ جنگیده بود تا سرانجام خود و دلبندانش از پای در آمدند. تل صدای او مانند امواج دریایی خروشان هنگام خشم بر ظالمین بالا می رفت و هنگام رافت بر لونتا و فرزنداش پایین می آمد. | موردکای در بین سخنانش هیچ کلمه ای را بی منظور به کار نبرد.