آنها زده بود. صندلیها واقعا بدتر کیب بودند اما برای موکلین بی خانمان من حکم تخت پادشاهی را
داشتند.
می دانستم که موردکای بعد از ظهر مشغول صحبت با تلفن بوده است به همین خاطر مزاحمش نشدم او گفت: - با افراد بسیار زیادی صحبت کردم همه چیز خیلی سریع تر از آنچه که تصور کرده بودیم پیش می رود. من همچنان در سکوت به حرفهای او گوش می کردم آخر چیزی برای گفتن نداشتم. او دوباره گفت: - دو بار با آرتور و دو بار با قاضی دی آریو صحبت کردم. آیا او را می شناسی؟ - او مرد بسیار سرسختی است با این وجود متواضع، مهربان و روشنفکر می باشد. او سالها پیش یک موسسه حقوقی بسیار بزرگ داشته اما کمی بعد بنا به دلایلی تصمیم می گیرد که قاضی بشود. او بسیار ثروتمند است و بیشتر از هر قاضی جنایی دیگری در این شهر سابقه قضاوت دارد زیرا تمام وکلا را در مشت خویش دارد همه از او می ترسند زیرا در کارش با هیچ کس شوخی ندارد او همیشه سعی می کرد مسائل را از طریق توافق و رضایت دو طرف دعوی حل و فصل کند اما مسائلی که غیر قابل توافق می باشند بلافاصله تكلیف انها را در دادگاه روشن می کند. او از افرادی که قانون را زیر پا گذاشته و به ضعفا
ظلم می کند به شدت متنفر است و اصلا به آنها ترحم نمی کند. - تصور می کنم نام او را شنیده باشم. به غیر از این هم نباید باشد زیرا تو هفت سال تمام در این شهر لعنتی مشغول وکالت بوده ای. - منظورت کار برای آن موسسه لعنتی است؟ | - به هر حال ما دو تا امروز خیلی با هم صحبت کردیم و سرانجام قرار گذاشتیم که فردا در دادگاه دی انتاریو حاضر شویم. همه آنجا خواهند بود آن سه مدعى علیه، مشاورشان، من با تو، همه همکارانمان و تمام آنهایی که به نوعی با این پرونده در ارتباط هستند. - من؟ - بله، قاضی می خواهد که تو حتما حضور داشته باشی او گفت که تو می توانی در جایگاه هیئت منصفه بنشینی و فقط تماشاچی باشی، او می خواهد که حتما فردا آنجا باشی همچنین پرونده گمشده را نیز می خواهد. - با کمال میل حاضرم آن را در اختیارشان قرار دهم. - او اصلا آدم خوشنامی نیست و من تصور می کنم علت بدنامی او نفرتی است که از مطبوعات دارد. او تمام گزارشگران را از دادگاهش بیرون می اندازد. دوربینها عکاسی و تلویزیون حق ندارد به فاصله صد