نام کتاب: وکیل خیابانی
بودند آن هم در ماه فوریه یعنی در ماهی که سرمای زمستان به اوج خود می رسد. مسلما هیئت منصفه در ناحیه قضایی واشینگتن از این اقدام زشت و غیر قانونی نمی گذشت. آرتور که متوجه شده بود که دیگر نمی تواند از دلایل مسخره ای مثل برف و بوران و بلاهای آسمانی استفاده کند بالاخره برگ برنده خودش را رو کرد. یعنی دزدیده شدن پرونده از دفتر کار چانس توسط من. با در دست داشتن چنین برگ برنده ای جلسه مذاکره شکل دیگری به خود گرفت و اکنون آنها در موقعیت بهتری قرار گرفته بودند به گونه ای که دیگر هیچ جایی برای مذاکره باقی نمانده بود آنها می خواستند مرا به جرم دزدی محکوم و محاکمه کنند و من مجبور بودم چنین سرنوشت تلخی را بپذیرم از موردکای پرسیدم: - آنها چه می خواهند؟ به آنها می خواهند جواز وکالت تو را برای دو سال به حال تعلیق در آورند. دو سال تعلیق در جواز دکالتم! اصلا باور کردنی نبود، مورد کای گفت: - من به آنها گفتم که یک مشت احمق دیوانه می باشند. اما به هر حال هیچ راه دیگری وجود ندارد ظاهرة باید درخواستشان را بپذیریم. ترجیح می دادم که سکوت اختیار کرده و چیزی نگویم اما دائم در ذهنم تکرار می کردم، دو سال دو سال آنها مجددا بر سر مبلغ غرامت چانه زدند اما به هیچ نتیجه ای نرسیدند و سرانجام موافقت کردند تا در طی یک جلسه دیگر مذاکراتشان را ادامه بدهند. در پایان جلسه موردکای یک کپی از شکایت نامه مارکیز دیز را به دست آنها داد. در داخل شکایتنامه نام سه مدعی علیه دیده می شد. و دیز به خاطر اقدام غیر قانونی آنها تقاضای پنجاه هزار دلار غرامت کرده بود موردکای به آنها قول داد که مدارک بیشتری در این مورد جمع آوری کند زیرا ما قصد داشتیم تمام آن مستاجرین مفلوک را پیدا کرده و برای هر کدامشان شکایت نامه ای مجزا تنظیم کنیم. رافتر از او پرسید:| - شما می خواهید یک کپی از این شکایت نامه را در اختیار مطبوعات قرار دهید؟ مورد کای گفت: . چرا که نه؟ این یک سند معتبر رسمی است که باید به اطلاع عموم مردم برسد. - بسیار خب، اشکالی ندارد در این چند هفته اخیر آنقدر توسط مطبوعات به ما اهانت شده است که دیگر این جور مسائل برایمان عادی شده است. - اول از همه خودتان این بازی را شروع کردید.

صفحه 284 از 314