بالا دستی ها در شرکت تا مطمئن شدند هیچ گاه هیچ حادثه ای رخ نداده است کمی ولخرجی کردند. در طول روز شاید چند آدم کنجکاو به اتاق می رفتند ولی مسلما چیزی را برای نگاه کردن پیدا نمی کردند شاید دوستان یکی دو دقیقه در کار سهل انگاری میکردند. دیگر ردپایی از خیابان گرد کثیف در دفاتر معتبر مشهود نبود.
قضیه با خونسردی مخفی شده بود و متاسفانه منطق آن را متوجه شدم. من یکی از سفید پوستان پولدار بودم چه توقعی داشتم؟ یک خاطره؟ یک حلقه گل که خیابانگردها برای میستر بیاورند؟
نمی دانستم چه چیزی توقع داشتم ولی بوی رنگ تازه حالم را داشت به هم می زد روی میزم هر صبح دقیقا در جای همیشگی وال استریت ژورنال و واشنگتین پست قرار گرفته بود اسم آدمی که روزنامهها را آنجا میگذاشت قبلا میدانستم ولی مدتها بود فراموش کرده بودم روی صفحه اول بخش داخلی واشنگتن پست زیر خط تا کردن روزنامه قضیه تیراندازی دوون هاردی دیده می شد و مقاله بلندی درباره بحران کوچک دیروز نوشته شده بود.
من آن را به سرعت خواندم و حس کردم بیشتر از هر روزنامه نگاری از جزئیات مطلع هستم ولی چند مطلب جدید هم فهمیدم. لوله های قرمز دینامیت نبودند. میستر چند دسته جارو را به قطعات کوچک سوهان زده بود و نوار برق نقره ای را دور آنها پیچیده بود و ما را تا سر حد مرگ ترسانده بود و اسلحه او یک کالیبر 44 مسروقه اتوماتیک بود.
چون روزنامه پست بود داستان درباره ی دوون هاردی با شرح بیشتری نوشته بود تا از قربانیانش، و با قضاوت عادلانه که برای من هم خوشایند بود، حتی یک کلمه از جانب شرکت دریک و سوئینی درج نشده بود.
طبق اظهارات مدیر کلینیک وکالت در خیابان چهاردهم مورد کای گرین، دوون هاردی چند سال به عنوان سرایدار باغ ملی کار کرده بود و کارش به علت کمبود بودجه از دست داده بود او چند ماه به علت سرقت زندانی شد و بعد به خیابانها پناه آورد. او با الکل و مواد مخدر دست و پنجه نرم کرده بود و دائما به خاطر دزدی از مغازه دستگیر می شد. کلینیک گرین چندین بار او را معرفی کرده بود و اگر خانواده ای در کار بود وکیل هیچ اطلاعی نداشت.
گرین درباره انگیزه او چیزی برای گفتن نداشت ، او گفت دوون هاردی را اخیرا از انباری قدیمی که در آن اقامت داشت بیرون کرده اند . اخراج از محل زندگی یک شیوه قانونی است که وکلا آن را انجام می دهند . من خوب فهمیدم که یکی از هزاران شرکت در واشینگتن او را به خیابان انداخته بود.
قضیه با خونسردی مخفی شده بود و متاسفانه منطق آن را متوجه شدم. من یکی از سفید پوستان پولدار بودم چه توقعی داشتم؟ یک خاطره؟ یک حلقه گل که خیابانگردها برای میستر بیاورند؟
نمی دانستم چه چیزی توقع داشتم ولی بوی رنگ تازه حالم را داشت به هم می زد روی میزم هر صبح دقیقا در جای همیشگی وال استریت ژورنال و واشنگتین پست قرار گرفته بود اسم آدمی که روزنامهها را آنجا میگذاشت قبلا میدانستم ولی مدتها بود فراموش کرده بودم روی صفحه اول بخش داخلی واشنگتن پست زیر خط تا کردن روزنامه قضیه تیراندازی دوون هاردی دیده می شد و مقاله بلندی درباره بحران کوچک دیروز نوشته شده بود.
من آن را به سرعت خواندم و حس کردم بیشتر از هر روزنامه نگاری از جزئیات مطلع هستم ولی چند مطلب جدید هم فهمیدم. لوله های قرمز دینامیت نبودند. میستر چند دسته جارو را به قطعات کوچک سوهان زده بود و نوار برق نقره ای را دور آنها پیچیده بود و ما را تا سر حد مرگ ترسانده بود و اسلحه او یک کالیبر 44 مسروقه اتوماتیک بود.
چون روزنامه پست بود داستان درباره ی دوون هاردی با شرح بیشتری نوشته بود تا از قربانیانش، و با قضاوت عادلانه که برای من هم خوشایند بود، حتی یک کلمه از جانب شرکت دریک و سوئینی درج نشده بود.
طبق اظهارات مدیر کلینیک وکالت در خیابان چهاردهم مورد کای گرین، دوون هاردی چند سال به عنوان سرایدار باغ ملی کار کرده بود و کارش به علت کمبود بودجه از دست داده بود او چند ماه به علت سرقت زندانی شد و بعد به خیابانها پناه آورد. او با الکل و مواد مخدر دست و پنجه نرم کرده بود و دائما به خاطر دزدی از مغازه دستگیر می شد. کلینیک گرین چندین بار او را معرفی کرده بود و اگر خانواده ای در کار بود وکیل هیچ اطلاعی نداشت.
گرین درباره انگیزه او چیزی برای گفتن نداشت ، او گفت دوون هاردی را اخیرا از انباری قدیمی که در آن اقامت داشت بیرون کرده اند . اخراج از محل زندگی یک شیوه قانونی است که وکلا آن را انجام می دهند . من خوب فهمیدم که یکی از هزاران شرکت در واشینگتن او را به خیابان انداخته بود.