نام کتاب: وکیل خیابانی
- رئیس موسسه دریک و سویینی هر دو برای چند لحظه به یکدیگر خیره شدیم، سپس او لبخندی زد و گفت: - این می تواند به نفع ما باشد من در سکوت تنها سرم را به علامت تایید تکان دادم. او گوشی تلفن را برداشت و من هم در مقابلش نشستم تا شاهد مکالماتشان باشم. مکالمه کوتاهی بود و بیشتر آرتور جاکوبز صحبت می کرد. از حرفهای آنها چنین برداشت کردم که او می خواهد هر چه زودتر ما را ببیند و در مورد جریان دادرسی با ما صحبت کند. هنگامی که موردکای گوشی تلفن را گذاشت به من گفت: . آنها می خواهند که فردا در مورد جریان دادرسی با من صحبت کنند - کجا؟ | - در موسسه خودشان راس ساعت ده صبح، البته بدون حضور تو خود من هم انتظار نداشتم تا آنها دعوتم کنند از موردکای پرسیدم: - آیا آنها خیلی نگرانند؟ . البته که نگران هستند، بیست روز دیگر موعود رسیدگی به پرونده آنهاست، با این وجو هنوز امیدوارند که با ما به توافق برسند آنها خیلی نگرانند. فصل سی و پنجم من تمام صبح روز بعد را در موسسه ریدمیر میشن مشغول صحبت با موکلینم یعنی بی خانمانها بودم. طوری با دقت و نکته سنجی با آنها صحبت می کردم که انگار سالهاست که به حل مسائل و مشکلات بی خانمانها مشغولم. حدود ساعت یازده و ربع دیگر نتوانستم طاقت بیاورم بنابراین از جایم برخاسته و به سوفیا تلفن زدم و از او پرسیدم که آیا از موردکای خبری دارد اما سوفیا هنوز او را ندیده بود این کاملا طبیعی بود زیرا ما انتظار داشتیم که جلسه صحبت و مذاکره آنها طولانی باشد دلم می خواست که او لاقل در بین مذاکراتشان یک تلفن کوتاه به ما بزند و کمی ما را از نگرانی در آورد اما بی فایده بود. دیشب هم مثل شبهای پیش خیلی کم خوابیده بودم و این تشویش و اضطرابم را بیشتر می کرد. اما منشا اصلی تشویش ذهنی ام جلسه مذاکره موردکای و موسسه دریک و سویینی بود بنابراین صبح زود قبل از اینکه از خانه بیرون بیایم یک حمام داغ گرفتم و یک بطری نوشابه را تقریبا خالی کردم اما بی فایده بود چون اعصابم کاملا به هم ریخته بود.

صفحه 278 از 314