نویسنده مقاله که کیتو اسپایزر را سرنخی مهم برای کشف راز قتل برتون و فرزندانش می دانست گزارش قتل او را مفصلا در روزنامه درج کرده بود هیچ سر نخی وجود نداشت و هیچ شاهدی در صحنه جنایت حضور نداشت این هم یکی از آن مرگهای خیابانی بی ارزش بود رابی از من پرسید: به حالت خوب است؟ سوال او مرا از افکارم بیرون کشید.
- آه بله .
سعی کردم تا نفس عمیقی کشیده و بر اعصابم مسلط شوم. - چرا دیگر به خواندن ادامه نمی دهی؟ زیرا آنقدر گیج و آشفته بودم که نمی توانستم با صدای بلند مقاله را بخوانم، در سکوت به سرعت تمام مقاله را خواندم بلکه شاید نام تیلمن گانتری در آن ذکر شده باشد اما متاسفانه هیچ اثری از نام او در
مقاله نبود.
چرا که نه؟ برای من یکی کاملا واضح بود که چه اتفاقی افتاده است . این پسر بچه نوزده ساله که بنا به ادعای خودش پدر سه فرزند برتون بود آنقدر خودش را به ما حقوقدانها نزدیک کرد و هر آنچه را که می دانست در اختیارمان گذاشت تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتند او را برای ابد ساکت کنند. خیلی آرام و شمرده مقاله را برای رابی خواندم. در حین خواندن مقاله گوش هایم را به دقت تیز کرده بود تا تمام صداهای اطراف را بشنوم به علاوه بر این مرتب به در اتاق نگاه می کردم بلکه شاید موردکای از راه برسد تا بتوانم در این مورد با او صحبت کنم. | گانتری به این طریق پیام خودش را به گوش تمامی شهود رسانده بود که یا باید ساکت شوند یا اینکه سرنوشتی مانند کیتو اسپایزر در انتظارشان خواهد بود. کشتن شهود واقعا وحشتناک بود اگر گانتری به سراغ وکلا می رفت آن وقت تکلیف من چه بود؟ در اوج وحشت و هراس به این نکته پی بردم که این ماجرای قتل زیاد هم به ضرر ما نیست زیرا لااقل یک موضوع را به ما ثابت می کند و آن این است که کیتو حقیقت پدر سه فرزند لونتا بوده است. نویسنده مقاله موسسه حقوقی دریک و سوئینی را مسئول قتل این پدر نوزده ساله می دانست. بنابراین یک بار دیگر نام این موسسه حقوقی لکه دار شد و حالا دیگر مطبوعات به خود جرات می دادند وکلای این موسسه را در حد قاتلانی شریر پایین آورده و تحقیر کنند.| در ذهنم به یک ماه ثبل بازگشتم خود را دوباره در شرکت در یک و سویینی برابر میستر و تمام آن جریاناتی که اتفاق افتاده بود قرار دادم و تصور کردم که پشت همان میز نشسته ام و در حال مطالعه این