نام کتاب: وکیل خیابانی
با تمام قوا خیابانهای اطراف کنگهره و کاخ سفید را از وجود افراد مست، معتاد، گدایان و بی خانمانها پاک شود و آنها را به زندان و مراکز بازپروری تحویل دهد. پلیس نیز همه آنها را مانند گله های گوسفند سوار وانتها و کامیونهای بزرگ کرده و سپس گروهی را زندانی و گروهی دیگر را به حومه واشینگتن منتقل کرد. ساعت یازده و چهار دقیقه همان شب پلیس از کشته شدن فردی به ضرب گلوله نزدیک یک فروشگاه مشروب فروشی در خیابان چهارم واقع در نورث ایست، درست نزدیک رود آیلند مطلع شود. پلیس بلافاصله به محل وقوع جنایت رفت و با صاحب مشروب فروشی که صدای شلیک گلوله را شنیده بود گفتگو کرد او در اظهاراتش به پلیس گفت که صدای گلوله را شنیده بود گفتگو کرد او در اظهاراتش به پلیس گفت که صدای گلوله را از انبار متروکه ای که نزدیک فروشگاهش بود شنیده است. پلیس تمام انبار را جستجو کرد و سرانجام در پشت تلی از آجر جسد جوانی سیاهپوست را دید که با اصابت دو گلوله به مغزش کشته شده بود. هنگامی که پلیس جسد را شناسایی کرد متوجه شد که او کسی به جز کیتو اسپایزر نمی باشد. فصل سی و چهارم صبح روز دوشنبه بالاخره سر و کله رابی پیدا شد. او واقعا اشتها سیری ناپذیر هم برای بیسکویت ها و هم برای اخبار جدید داشت. هنگامی که من کمی دیرتر از معمول حدود ساعت هشت به دفتر کارم رسیدم او مثل همیشه روی پله ها جلوی ساختمان نشسته بود و در حالی که لبخندی ملیح بر لب داشت به گرمی به من سلام کرد. گانتری با بمب گذاری جلوی دفتر کار ما، مرا وادار کرده بود که با جدیت بیشتری به جمع مدارک در جهت محکوم کردن او بپردازم بنابراین قصد داشتم هنگامی که وارد دفتر کارم شدم بلافاصله پرده ها را کنار بزنم تا فضای اتاق را روشن تر کنم این گونه بهتر می توانستم افکارم را بر روی کارم متمرکز کنم. به دقت به چهره رابی نگریستم تا آثار خوشگذرانیهای چند روز اخیر را در صورتش ببینم. اما او مثل همیشه کاملا عادی و سر حال به نظر می رسد. البته به غیر از چشمانش مثل همیشه زیبا و غمگین بودند دوتایی با هم وارد اتاق شدیم و هر آنچه را که دست داشتم بر روی میز رابی گذاشتم، چقدر خوب بود که انسان در محل کارش تنها نباشد. از او پرسیدم: - این چند روز اخیر حالت چه طور بود؟ - خوب.

صفحه 268 از 314