چینهای عمیق پیشانی او و لحن سخت و محکم صدای او هیچ شکی را برای من باقی نگذاشت که او بسیار جدی می باشد و رای صادره توسط او دقیقا همان چیزی است که می ترسم بر سرم بیاید. او در ادامه حرف هایش گفت: ? علاوه بر این اگر هیئت منصفه اتهام سرقت بر شما را وارد بداند جواز وکالت شما برای ابد باطل می شود.
- بله قربان.
موردکای به پپشتی صندلی اش تکیه داده بود و به دقت به سخنان قاضی کیزنر گوش می داد. | - پرونده شما بر خلاف پرونده هایی که در دست دارم بسیار مهم می باشد بنابراین وقت را نباید بیهوده تلف کرد. علاوه بر این مفاد پرونده مسروقه در دادگاهی دیگر به دقت مورد بررسی قرار خواهد گرفت و تازه در آن موقع هم ممکن است قاضی آن دادگاه نیز براساس مندرجات پرونده اتهام دیگری بر شما وارد کند. من می خواهم قبل از اینکه کار به جاهای خیلی باریک بکشد قضیه را به خوبی و خوشی فیصله بدهم البته با این فرض که پرونده دست شما می باشد. موردکای از او پرسید: - عالیجناب چقدر به ما فرصت می دهید تا در این باره فکر کنیم؟ - تصور می کنم دو هفته ای کافی باشد. ما بلافاصله موافقت کردیم زیرا دو هفته وقت برای فکر کردن کاملا منطقی به نظر می رسید. من و موردکای دوباره به سالن انتظار دادگاه بازگشتیم و همانجا منتظر شدیم اما هیچ اتفاق خاصی نیافتاد. تیم کلاسن از روزنامه پست همراه با عده ای از وکلا با عجله وارد سالن شد و ما را دید که بر روی نیمکتی نشسته بودیم اما جرات نکرد جلو بیاید و چیزی بگوید موردکای از کنار من برخواست و به طرف او رفت و او را به گوشه ای کشید و مشغول صحبت کردن با او شد و او برای کلاسن گفت که دو تن از وکلای شرکت در یک و سویینی در حال حاضر در دادگاه می باشند و شاید آن دو حرفی برای گفتن به او داشته باشند. کلاسن فورا به سراغ رافتر رفت تا با او مصاحبه کند سر و صداهایی که از داخل دادگاه شنیده می شد به وضوح نشان می داد که رافتر ماهرانه در حال وقت کشی می باشد آنها کمی بعد از دادگاه خارج شده و در سالن انتظار به مشاجرات خویش ادامه داده اند. ملاقاتم با کیزنر همانطور که خودم از قبل پیش بینی کرده بودم بسیار کوتاه بود. من بیگناهی خودم را ابراز کرده و سپس چند برگه را امضا کردم و با عجله از آنجا خارج شدم هنگامی که از دادگاه خارج شدم دیگر رافتر را ندیدم. به محض اینکه سوار ماشین شدیم از موردکای پرسیدم: