- من همین الان داشتم به موردکای می گفتم که مورد پرونده شما یک مورد خاص و غیر طبیعی بود. من سرم را به علامت تایید سخنان او تکان دادم واقعا برای خود من هم خیلی غیر عادی به نظر می رسید. او در ادامه سخنانش گفت: - من سی سال است که آرتور جاکوبز را می شناسم. در حقیقت بیشتر وکلایی را که در اینجا حضور دارند می شناسم. به نظر من آنها همگی وکیل های خوبی هستند و در کارشان نیز بسیار مهارت دارند. مسلما همین طور بود که او می گفت امثال آرتور جاکوبز وکلای با استعداد و جوان را استخدام می کردند و سپس از آنها وکلایی برجسته و ماهر می ساختند. از اینکه رافتر و دوستش شاهد محاکمه من بودند و به رئیس من می خندیدند احساس بدی داشتم. قاضی کیزنر داشت می گفت: - پرونده ای که در دفتر یک وکیل دزدیده می شود معمولا برای اخاذی و برای باج گیری از آن استفاده نمی شود. زیرا تنها شامل تعدادی ورقه است که فقط به درد یک وکیل می خورد نه کس دیگر، بنابراین اگر بخواهید آنرا به فردی بفروشید که اصلا با قوانین حقوقی آشنا نمی باشد و در مجموع یک وکیل نمی باشد مطمئن باشید که پول زیادی گیرتان نخواهد آمد، البته من قصد ندارم شما را به دزدی متهم کنم متوجه هستم چه می گویید. - بله کاملا می فهمم. البته خودم خیلی مطمئن نبودم که منظور او چیست برای همین یک جواب الکی به او دادم تا او به
سخنانش ادامه دهد.
- بیایید فرض کنیم که شما این پرونده را از دفتر آن وکیل برداشته اید و الان آنرا نزد خود دارید. اگر همین حالا آن در برابر من به صاحبش برگردانید مطمئن باشید که من پاداش این کارتان را هنگام صدرو حکم در نظر خواهم گرفت. واضح تر بگویم من از این گناه شما گذشت خواهم کرد و قضیه را به خوبی و خوشی فیصله خواهم داد. البته شما نیز باید قول بدهید که از مطالب درج شده در آن پرونده هرگز استفاده نکنید. - و اگر آن را برنگردانم چه؟ البته اگر فرض کنیم پرونده دست من باشد. - در آن صورت ما شما را به اتهام سرقت محاکمه خواهیم کرد اگر دادستان با اقامه دلیل وارد بر شما را ثابت کند و هیئت منصفه نیز شما را گناهکار بدانند آن وقت من رای نهایی را در مورد جرم شما صادر خواهم کرد.