بنابراین می توانم گلیم خودم را به راحتی از آب بیرون بکشم. از او خواهش کردم که بیهوده والدینم را نگران نکند به او گفتم: - وارنر پدر و مادرم را نگران نکن، به آنها بگو که وضع من اینجا خیلی خوب است. او با لحن شوخ به من گفت: - هر وقت که گرسنه ماندی با من تماس بگیر. از او تشکر کردم و برایش دست تکان دادم و به طرف منزلم به راه افتادم
* * *
*****
سر راهم به پایلون گریل رفتم و یک نسخه پست را قبل از دوازده شب پخش می شد بخرم. پایلون گریل رستوران کوچکی در خیابان فاکی باتم نزدیک دانشگاه جرج واشینگتن است این رستوران کوچک پاتوق همیشگی شب زنده دارها و معتادین و خبر های تازه بود. هنگامی که به آنجا رسیدم بلافاصله یک نسخه از روزنامه پست را خریدم و روی نیمکتی نشستم. از سکوت آرامش پایلون گریل به شدت تعجب کردم. روزنامه پست تازه رسیده بود و حدود سی نفر نشسته و سرهایشان را داخل روزنامه فرو کرده و مشغول خواندن اخبار جدید بودند انگار که جنگ جهانی سوم آغاز شده بود روزنامه پست به چاپ اخبار داغ مشهور بود. در صفحه اول روزنامه مقاله ای جنجالی با یک تیتر درشت و تکان دهنده چاپ شده بود که تا صفحه دهم ادامه داشت. در صفحه دهم روزنامه عکسی از لونتا برتون در کنار عکسی از مورد کای که ده سال پیش گرفته شده بود دیده می شد. در زیر این دو عکس به ترتیب از چپ به راست عکس های: تیلمن گانتری، آرتور جاکوبز و دیوون هاردی چاپ شده بود. دیوون هاردی یکی از آن هفده مستاجر اخراجی بود که کمی پس از بیرون انداختنش از محل سکونتش خود را کشته بود. در همان صفحه عکس دیگری از آرتور جاکوبز در کنار دو جنایتکار دو رگه آفریقایی - آمریکایی که شماره محکومیتشان بر روی سینه هایشان دیده می شد چاپ شده بود. لحظه ای که این روزنامه به دست روسای دریک و سویینی برسد مسلم تاریکترین لحظه زندگیشان خواهد بود آنها بلافاصله تمام برنامه های عادی و ملاقاتهای روزانه شان را متوقف کرده و مسئولین روابط عمومی شان را خبر کرده و به سالن کنفرانسی پناه می برند و پشت درهای بسته مشغول بررسی ابعاد این فاجعه می شدند. حتما تمام موسسات حقوقی بزرگ در تمام دنیا خبر این رسوایی بزرگ را به یکدیگر فکس می کردند و به روسای دریک و سویینی می خندیدند.