نام کتاب: وکیل خیابانی
- شاید برای مردمی مثل ما فقر یعنی در یک آپارتمان کوچک و ارزان قیمت، داشتن یک ماشین کهنه و درب و داغون با لباسهای معمولی، و نداشتن پول کافی برای مسافرت، تفریح سرمایه گذاری و زمان بازنشستگی - دقیقا همین طور است. تو درست همان چیزی را گفتی که من می خواستم آن را به تو ثابت کنم. تو حتی ذره ای مزه فقر و تنگدستی را نچشیده ای . تا پایان امسال سرمایه ات چقدر خواهد شد؟ نهصد هزار دلار؟ - مال من به سی هزار دلار می رسد اگر شخصی تو را مجبور می کرد که تنها به خاطر سی هزار دلار کار کنی با آن چه می کردی؟ - خودم را می کشتم. - مطمئنم که این کار را می کردی، من واقعا مطمئنم تو یک تفنگ بر می داشتی و مغزت را داغان می کردیا - اشتباه می کنی، من ترجیح می دهم خودم را با قرص بکشم. - ای ترسو - من به هیچ وجه نمی توانم برای چنین حقوق بخور و نمیری کار کنم - اوه، چرا تو می توانی به خاطر دریافت چنین حقوقی اندکی کار کنی اما نمی توانی زندگی ساده و محقرانه ای داشته باشی. - گمان می کنم همینطور باشد که تو می گویی - تفاوت من و تو در همین است. - لعنت بر تفاوت من و تو به من بگو این تفاوت ناگهانی از کجا سر و کله اش پیدا شد مایکل ؟ تا یک ماه پیش تو هم دست مثل من بودی، اما حالا به خودت نگاه کن، با این لباسهای مندرس و ریش بلند و موهای نامرتب به بی خانمانها بیشتر شباهت داری تا به وکلا، به من بگو ببینم آیا تمام اینها به خاطر نجات بشریت است؟ یک جای کار تو اشتباه است. نفس عمیقی کشیدم و هیچ نگفتم از لحن خنده دار و بانمک او خوشم اومد بود. او هم نفس عمیق کشید و خودش را کنترل کرد. ما متمدن تر از آن بودیم که بخواهیم در مجامع عمومی با هم دعوا کنیم. او کمی به جلو خم شد و گفت: - تو یک احمق کودن هستی، یک ماه پیش در آستانه تبدیل شدن به یکی از شرکای مهم شرکت در یک و سویینی بودی. ببین مایک، تو تحصیلکرده، باهوش و مجرد هستی و علاوه بر این بچه هم نداری. تو می

صفحه 246 از 314