خود او و همسرش بنا به دلیل کثیف و چندش آور از یکدیگر جدا شده بودند. آن دو تا مدتهای مدید سر حضانت بچه ها با یکدیگر دعوا داشتند. او آن وقتها در این باره خیلی با من صحبت کرده بود و حالا انتظار داشت که من هم همین کار را بکنم.
او گفت:
- آها پس حتما آقا یک روز صبح از خواب می دار می شوند و تصمیم می گیرند از همسرشان جدا شوند؟ - ببین وارنر خود تو هم از همسرت جدا شده ای پس خوب می دانی که طلاق اینقدر ها هم ساده نیست. سر پیشخدمت ما را به منویی که در انتهای رستوران بود هدایت کرد همین طور که داشتیم عرض سالن را می پیمودیم ناگهان وین آمستید را دیدم که همراه با عده ای از دوستانش پشت میزی نشسته و مشغول صحبت کردن بود. او یکی از گروگانگیرهای میستر بود. میستر او را برای گرفتن غذا به طرف در فرستاده بود. او توانسته بود از تیراندازی جان سالم به در ببرد. آمیستید اصلا متوجه حضور من نشد. یک کپی از شکایتنامه ، آن روز صبح راس ساعت یازده هنگامی که من در ساختمان انجمن بودم به دست آرتور جاکوبز، رئیس هیئت مدیره موسسه رسیده بود از آنجایی که آمستید از شرکای موسسه نبود شک داشتم که از این قضیه مطلع شده باشد. البته به احتمال قوی او هم این موضوع را می دانست، زیرا این اخبار همه جا را مثل بمب به لرزه در آورده بود، مدعی علیه ها می بایست آماده می شدند و برای این منظور حتما پشت درهای بسته جلسات اضطراری برقرار می کردند. خوشبختانه میزها در میدان دید آمستید نبود. من به اطرافم نگریستم تا مطمئن شوم کسی مرا زیر نظر ندارد وارنر برای هر دویمان نوشابه سفارش داد اما من بلافاصله از او معذرت خواستم و سفارش یک لیوان آب را دادم. در کنار وارنر همه چیز برای من خفقان آور می نمود. از کار، بازی ، غذا نوشیدنی و زنان گرفته تا کباب و فیلمهای قدیمی. او عاشق سفر و استقبال از خطر بود، یكبار حین صعود از کوههای پرو در معرض خطر سرمازدگی و مرگ قرار گرفته و یکبار دیگر نیز در سواحل استرالیا توسط مار آبی بسیار خطرناکی گزیده شده بود، یکی از دلایل جدایی همسرم از او سفرهای مخاطره آمیز و روابطش با سرزمینهای دیگر بود. او یکی از شرکای یک موسسه بزرگ در آتلانتا بود، در آمد او خیلی زیاد بود و به همان نسبت هم زیاد ولخرجی می کرد. مطمئن بودم که او در حین شام بحث پول را به میان خواهد کشید. او هنگامی که شنید من به عنوان نوشیدنی برای خودم آب سفارش دادم با ناراحتی گفت: - آب؟ بس کن مایک، بیا با هم یک نوشیدنی درست و حسابی بخوریم. - نه ، متشکرم.