نام کتاب: وکیل خیابانی
می توانستم برادن چانس را در حالی که خود را در اتاقش حبس کرده از ترس بر خودش می لرزد، به خوبی تصور کنم. اما من هم اشتباه می کردم. زیرا ممکن بود که ما در میانه راه با یکدیگر به توافق برسیم. در غیر این صورت موردکای آنها را به پای میز محاکمه می کشید و در مقابل هیئت منصفه از آنها غرامت سنگینی را طلب می کرد. و آن وقت نیز موسسه در یک و سویینی برای انتقام گرفتن، حکم توقیف جواز وکالت مرا از دادگاه می گرفت. من هم مثل وكلای شرکت دریک و سویینی معتقد بودم که پرونده برتون به دادگاه کشیده شود حتی فکر این مسئله که روزی بخواهند برابر هیئت منصفه حاضر شوند آنها را به شدت می ترساند علاوه بر این رسوایی ناشی از حضور در دادگاه به ضرر موسسه حقوقی معتبری چون دریک و سویینی بود. تیم کلاسن خبرنگار روزنامه پست که یکی از همدانشگاهی های سابقم در کالج آبراهام بود مقابل در دادگاه انتظارمان را می کشید. من بلافاصله یک کپی از شکایتنامه را به او دادم و او آن را خواند و سپس شروع به پرسیدن سوالات گوناگونی در این زمینه کرد ما هم با کمال میل به تمام سوالات او پاسخ دادیم. تراژدی خانواده برتون به زودی تبدیل به یک مسئله داغ سیاسی و اجتماعی می شد، حتما دولتمردان و سیاست مداران یکدیگر را محکوم کرده و مقصر قلمداد می کردند شورای شهر یا شهردار را گناهکار قلمداد می کرد و او نیز در مقابل شورای شهر و کنگره را خطا کار اعلام می کرد جناح راستی ها هم در مجلس گناه را به گردن همه از شهردار و شورای شهر گرفته تا شهروندان واشینگتن می انداختند. کلاسن از اینکه توانسته بود چنین خبر داغی را گیر بیاورد بی نهایت خوشحال بود و از شادی در پوست خویش نمی گنجید. به این ترتیب او می توانست صلاحیت عده ای از وکلای ثروتمند و سرشناس شهر را زیر سوال ببرد. رسوایی ای که از چاپ این خبر در مطبوعات دامن دریک و سویینی را می گرفت مرا قدری خوشحال می کرد خود آنها بودند که جنجال مطبوعاتی به راه انداخته و خبر دستگیری مرا به روزنامه ها داده بودند و با این کار اسباب ناراحتی ذهنی و روحی مرا فراهم کرده بودند، علاوه بر این عکس عکس مرا در اختیار مطبوعات گذاشته بودند تا به این طریق بیشتر نابودم کنند. می توانستم چهره خندان رافتر را در حالی که به همه اعلام می کرد توانسته مرا خوار و شرمسار و مجبور به پس دادن پرونده کند ببینم. من همه آنها را می شناختم و می دانستم که چگونه قصد دارند به این بازی ادامه بدهند اگر آنها می توانستند جنگجال مطبوعاتی به راه بیاندازند، پس من هم قادر بودم چنین کاری کنم.

صفحه 239 از 314