نام کتاب: وکیل خیابانی
مکل درشت اندام، بسیار قوی هیکل و سفید پوست بود از قبل قرار گذاشته بودیم که من شخصا با او صحبت کنم بنابراین جلو رفتم و در حالی که کارت شغلی ام را در میان انگشتانم گرفته بودم به او گفتم: - آقای مکل ، من مایکل بروک وکیل دعاوی هستم. او نگاهی عمیق به من انداخت سپس کارتم را گرفت و در سکوت آن را نگریست. از اینکه مزاحم صحبت کردنش با دختر بلیط فروش شده بودم قدری عصبی به نظر می رسید به او گفتم: - می توانم از شما چند سوال بپرسم؟ او گفت: - شما می توانید بپرسید اما ممکن است جواب ندهم، سپس چشمکی به دختر بلیط فروش زد. - آیا شما تا به حال برای موسسه دریک و سویینی که یک شرکت حقوقی بزرگ می باشد کار حفاظتی و امنیتی انجام داده اید؟ | - ممکن است - آیا تا به حال به آنها در بیرون راندن مستاجرینش کمک کرده اید؟ من درست به نقطه حساس زده بودم. عضلات چهره او برای چند لحظه منقبض شد و سپس گفت: - تصور نمی کنم، سپس نگاهش را از چهره من گرفت و به طرفی دیگر نگریست. - مطمئنید؟ - نه، پاسخ شما نه است. - آیا شما در تاریخ چهارده فوریه به موسسه کمک نکرده اید تا مستاجرینش را از آن ساختمان مخروبه خیابان فلوریدا بیرون بیاندازد؟ او چینی بر پیشانی اش انداخت و چشمانش را قدری تنگ کرد و سرش را به علامت نفی تکان داد احتمالا آنها قب؟ او را تهدید کرده بودند تا در این مورد با کسی صحبت نکند. مکل دیگر به من توجهی نشان نداد و دخترک بلیط فروش هم داشت با ناخنهایش ور می رفت به مکل گفتم: - دیر یا زود شما را مجبور خواهم کرد تا به سوالاتم پاسخ بدهید چینهای پیشانی اش عمیق تر شدند اما او هیچ چیزی در جواب من نگفت اصلا قصد نداشتم او را پیش از این تخت فشار قرار دهم او کم کم داشت عصبانی می شد و ممکن بود که حسابی به خدمت من برسد به قدر کافی در عرض این دو هفته اخیر آسیب جسمی و روحی دیده بودم و اصلا دلم نمی خواست این یکی هم مرا زیر بار کتک بگیرد حدود ده دقیقه از نیمه دوم مسابقه را تماشا کردم و سپس ورزشگاه را ترک کردم.

صفحه 236 از 314