دریک و سویینی به این راحتی دست از سر من بر نخواهند داشت آنها به هر دری می زدند تا آن پرونده را بیابند چقدر خوش خیال بودم که فکر می کردم بازداشت من تا مدتی آنها را ساکت نگه خواهد داشت. آنها به هر دری می زدند تا آن پرونده را بیابند چقدر خوش خیال بودم که فکر می کردم بازداشت من تا مدتی آنها را ساکت نگه خواهد داشت. کاملا مشخص بود که تمام حدسیات من غلط از آب در آمده آنها به خون من تشنه بودند دریک و سویینی یک موسسه حقوقی بزرگ بود و این کاملا طبیعی به نظر می رسید که آنها سرسختانه مرا تعقیب کنند. تنها چیزی که به فکر آنها خطور نمی کرد این بود که من قصد داشتم فردا صبح راس ساعت نه، رسما آنها را تحت پیگرد قانونی قرار داده و به خاطر مرگ لونتا و فرزندانش از آنها تقاضای ده میلیون دلار غرامت بگیرم. می دانستم که آنها بیش از این نمی توانند مرا تحت فشار قرار دهند. دیگر نمی توانستند مرا بازداشت کنند و برام از این قبیل نامه ها بفرستند به همین علت خیالم راحت بود که امروز این پاکت به دستم رسیده بود بازی دیگر تمام شده بود. اما از طرفی دیگر وحشت زده بودم زیرا حدود ده سال می شد که از دانکده حقوق فارغ التحصیل شده بودم و به غیر از وکالت با هیچ تجربه شعلی دیگری نداشتم. اگر آنها جواز وکالتم را توقیف می کردند آنوقت چگونه می توانستم امرار معاش کنم؟ آن وقت هم ردیف سوفیا می شدم اگر او توانسته بود بدون داشتن جواز وکالت در حد یک وکیل ماهر کار کند آن وقت من هم می توانستم. موردکای را در راهروی ورودی ورزشگاه دیدم و همه چیز را برایش تعریف کردم او مراتب تاثیر قلبی خویش را به خاطر این موضوع به من ابلاغ کرد و با لحنی شوخی به من تسلیت گفت: گرچه مسابقه بسکتبال خیلی هیجان انگیز و جالب توجه بود اما علت اصلی رفتن به ورزشگاه غافلگیر کردن مک جف بود، جف مکل نگهبان پاره وقت موسسه امنیتی راک کریک بود که بعضی اوقات هم مامور حفاظت و امنیت ورزشگاه ها می شد. سوفیا تمام روز او را تعقیب کرده و دست آخر متوجه شده بود که او آن شب مسئول حفظ امنیت باشگاه می باشد. گرچه به طور دقیق از خصوصیات ظاهری او مطلع نبودیم و نمی دانستیم او چه شکلی می باشد با این وجود تمام درها و راهروهای ورودی ورزشگاه را زیر نظر گرفتیم. بالاخره موردکای او را مقابل دروازده مشغول صحبت با زنی جوان که مسئول فروش بلیط بود
یافت.