نام کتاب: وکیل خیابانی
بایگانی کردی تو پرونده را بایگانی کردی زیرا می دانستی برادن چانس آنرا خواهد ربود و او هم دقیقا همین کار را کرد به همین علت است که من هم اکنون اینجا هستم هکتور من یک کپی از یادداشتهای تو را می خواهم. من تمام پرونده را در اختیار دارم فقط برای تکمیل آن نیاز به یادداشتهای تو دارم. - از کجا می دانی که من کپی یادداشت هایم را دارم؟ - زیرا تو باهوش تر از آن هستی که از یادداشت هایت کپی تهیه نکنی. تو می دانستی که چانس برای مخفی کردن جنایتش دیر یا زود اسناد تو را خواهد دزدید بنابراین حتما چند کپی از آنها تهیه کرده ایی چانس دارد سر تا پا در لجن فرو می رود اجازه نده تو را هم با خود پایین بکشد. - پس من باید به کجا پناه ببرم؟ - به هیچ جا، تو جایی برای من نداری. خودش آن را خوب می دانست از آنجایی که او همه چیز را در مورد بیرون راندن غیرقانونی آن هفده مستاجر از محل سکونتشان می دانست، می بایست در دادگاه شهادت می داد. شهادت او شرکت در یک و سویینی را نابود می کرد و خودش را نیز از هستی ساقط می کرد و من و موردکای قبلا در این باره خیلی صحبت کرده بودیم. به نتیجه رسیده بودیم ما پیشنهاداتی برای هکتور داشتیم، به او گفتم: - اگر تو یادداشت هایت را به من بدهی من هم در مقابل قول می دهم که هرگز نام تو را به عنوان منبع دریافت اطلاعات فاش نکنم و علاوه بر این از تو به عنوان شاهد در دادگاه استفاده نخواهم کرد مگر اینکه به نوعی مجبور شوم اینکار را بکنم. او سرش را تکان داد. - من می توانم شهادت دروغ بدهم. - البته که می توانی اما خیلی زود دستت رو خواهد شد. به راحتی می شود ثابت کرد که یادداشت های تو از درون پرونده دزدیده شده بود تو نمی توانی نوشتن آنها را انکار کنی ما در برابر هیئت منصفه دادگاه واشینگتن از مستاجرین به عنوان شاهد استفاده خواهیم کرد. علاوه بر این نگهبانی که روز بیست و هفتم ژانویه با تو بوده شهادت خواهد داد که تو آن روز آنجا بوده ای و همه چیز را در یادداشت هایت ثبت کرده ای؟ کاملا واضح بود که هکتور در آستانه قبول پیشنهاد من می باشد. البته من نمی توانستم آن نگهبان را پیدا کنم و علاوه بر این نام هکتور در پرونده ثبت نشده بود. بنابراین من قادر نبودم چیزی را ثابت کنم اما توانسته بودم او را خیلی بترسانم، به او گفتم:

صفحه 229 از 314