. چه اتفاقی افتاده؟ تو اینجا چه کار می کنی؟ روی میزش نشستم و گفتم: - تو کجا و اینجا کجا هکتور؟ چه طور شده از شیگاگو سر در آوردی؟ او دوباره از من پرسید: - تو اینجا چه کار می کنی؟ - من گفتم: - این دقیقا همان سوالی است که من از تو پرسیدم؟ - همان طور که می بینی من دارم اینجا کار می کنم در طبقه پنجاه و یکم ساختمانی مرتفع آن هم در اتاقی کوچک و بدون پنجره. هکتور به کلی غافلگیر شده بود زیرا من بالاخره توانسته بودم او را پیدا کنم او از من پرسید: - چگونه توانستی مرا پیدا کنی؟ . خیلی راحت، من در حال حاضر یک وکیل خیابانی هستم و شغلم اقتضا می کند که زیرک و محتاط باشم و از هر سرنخی به خوبی استفاده کنم اگر دوباره از دستم فرار کنی بدان که دوباره پیدایت می کنم. او نگاهش را به طرف دیگر چرخاند و گفت: - دیگر نمی خواهم از کسی فرار کنم. - ببین هکتور ما قرار است فردا برای محاکمه ای که در پیش داریم تشکیل پرونده بدهیم. مدعی و مدعی علیه های این پرونده شرکت ریوراو کز تک و موسسه در یک و سویینی می باشد. تو هیچ جایی را برای پنهان شدن نداری. - مدعی های این پرونده چه کسانی هستند؟ - فعلا لونتا برتون و خانواده اش البته هنگامی که بقیه مستاجرین را یافتیم نام آنها را هم به لیست مدعیان این پرونده اضافه می کنیم. او چشمانش را بست و شروع به خاراندن بینی اش کرد. - تو لعنتی لونتا را به خاطر می آوری هکتور، این طور نیست؟ او همان مادر جوانی است که به کمک پلیس او ار از خانه اش بیرون انداختی. تو شاهد ماجرا بودی و احساس گناه می کنی چون حقیقت را می دانستی تو می دانستی که لونتا کرایه خانه اش را به گانتری پرداخت می کند تو شرح تمام ماجرا را در یادداشتهای روزانه ای به تاریخ بیست و هفت ژانویه ثبت کردی و سپس تمام اسناد را داخل پرونده ای