نام کتاب: وکیل خیابانی
تمام هزینه مسافرت های آنها به عهده موکلینشون بود و از آنجایی که موکلینشون بسیار ثروتمند و سرشناس بود و خود آنها نیز از مهم ترین وکلای ایالات متحده بودند موکلینشان هرگز در مورد نحوه مسافرت وکلای خویش اعتراض نمی کردند. من در آخرین لحظات توانسته بودم جایی برای خودم در هواپیمایی که آنروز بعد از ظهر به مقصد شیگاگو پرواز می کرد رزرو کنم. بنابراین صندلی ای که گیرم آمده بود بسیار مزخرف و ناراحت کننده بود اما ناراحت کننده تر بغل دستی هایم بودند. در طرف راست من کنار پنجره مرد درشت اندام و تنومندی نشسته بود که سایز پاهایش درست به اندازه پای بسکتبالیست ها بود. در طرف دیگرم جوانی حدود هجده ساله که موهای مشکلی اش را به سبک سرخ پوست ها آرایش کرده بود و از بدنش بوی بدی به مشام می رسید نشسته بود. من خودم را جمع و جور کردم و چشمانم را بستم و سعی کردم در طول این دو ساعت اصلا به آن مفت خورهایی که در قسمت مخصوص اشخاص مهم نشسته اند فکر نکنم. البته یک بار هم خود من در یکی از مسافرتهایم در آن قسمت نشسته بودم. من با رفتن به این مسافرت تعهدی را که هنگام آزاد شدن با قید ضمانت به پلیس داده بودم زیر پا گذاشتم من نباید بدون اجازه قاضی از واشینگتن خارج شوم. اما من و موردکای معتقد بودیم که این یک تخلف خیلی جزئی می باشد و هیچ پیامد جدی ای را به دنبال نخواهد داشت. هنگامی که در فرودگاه آهیر شیگاگو از هواپیما پیاده شدم. بلافاصله یک تاکسی گرفتم و به هتلی در مرکز شهر رفتم. سوفیا نتوانسته بود محل اقامت جدید هکتور و خانواده اش را بیابد اگر من هم نتوانم او را بیابم آن وقت می بایست شکست را می پذیرفتم. ند *** آن شعبه از موسسه دریک و سویینی که در شیکاگو بود با در اختیار گذاشتن حدود یکصد و شصت وکیل بعد از واشینگتن و نیویورک در ردیف سوم اهمیت قرار داشت. در دفتر مرکزی آنها که در ساختمان اسوشیتید لایف بیلدینگ قرار داشت هجده وکیل کار می کردند و این تعداد خیلی بیشتر از وکلایی بود که در دفتر مرکزی آنها در واشینگتن به کار مشغول بودند حتما به همین علت هکتور را به اینجا فرستاده بودند در اینجا مسلم، کارهای زیادی وجود داشت و او می توانست مسئولیت یکی از آنها را بر عهده بگیرد. تقریبا در اوایل کارم در موسسه دریک و سویینی آنها شعبه شیکاگو را افتتاح کرده بودند. روز دوشنبه صبح خیلی زود از هتلم بیرون آمدم و حدود ساعت هفت به ساختمان اسوشیتد لایف بیلدینگ رسیدم. هوا ابری و گرفته بود و باد سردی از جانب دریاچه میشگان می وزید. این سومین سفر

صفحه 225 از 314