نام کتاب: وکیل خیابانی
- بله، اما آنرا به قصد دزدی برنداشتم، البته که این یک دزدی محسوب می شود اما من هنوز نمی خواستم این اتهام را بپذیرم. - آیا ممکن است که وکالتت را از دست بدهی؟ - بله اگر بتواند جرم مرا ثابت کند آن وقت جوازم را از دست خواهم داد. - این خیلی وحشتناک است، ما یک ، در این صورت تو چه خواهی کرد؟ - راستش را بخواهی هنوز به این موضوع فکر نکرده ام. در واقع نمی گذارم چنین بلایی بر سرم بیاورند من واقعا داشتم با کلیر صادقانه صحبت می کردم هنوز به طور جدی به این مسئله فکر نکرده بودم. موضوع از دست دادن جواز وکالتم نیاز به تامل فراوان داشت. هر دوی ما خیلی مودبانه از حال خانواده یکدیگر جویا شدیم. سپس من به یاد برادر او جیمز و بیماری صعب العلاجش افتادم و او گفت که حالش نسبت به سابق خیلی بهتر می باشد و آنها نسبت به بهبود او خوشبین بودند. از او به خاطر تلفنش تشکر کردم و هر دو به یکدیگر قول دادیم که مرتبا از حال هم جویا شویم. هنگامی که تلفن را بر روی زمین گذاشتم به تصویر بدون صدای بازی بسکتبال نگریسته و سپس به فکر فرو رفتم. باید اعتراف می کردم که دلم برای کلیر تنگ شده بود. * * * صبح روز یکشنبه هنگامی که به دنبال رابی رفتم او را تر و تمیز در حالی که لباسهایی را که مگان به او هدیه داده بود بر تن داشت مقابل پارکینگ مسافرخانه یافتم او به محض اینکه مرا دید به طرفم دوید و محکم در آغوشم گرفت و گفت: - ببین چه قدر تمیز شده ام. بیست و چهار ساعت است که از مواد مخدر استفاده نکرده ام! سپس دوباره در آغوشم گرفت یک زوج شصت ساله داشتند ما را نگاه می کردند فقط خدا می داند که آنها با خود چه فکری می کردند. ما به واشینگتن برگشتیم و بلافاصله به مرکز نوآمی رفتیم مگان و همکارانش آنجا انتظارمان را می کشیدند و منتظر شنیدن اخبار خوش ما بودند. هنگامی که رابی همه چیز را برای آنها نیز تعریف کرد، آنها به افتخارش جشن کوچکی ترتیب دادند. البته مگان به من گفته بود که زیاد هم نباید خوش بین باشم زیرا بیست و چهار ساعت کنار گذاشتن مواد مخدر چیزی را ثابت نمی کند. از آنجایی که آن روز یکشنبه بود یک کشیش روحانی به آنجا آمد تا طبق معمول همه یکشنبه ها از انجیل برای آنها موعظه کند. همه زنها در سالن اجتماعات اصلی جمع شده و مشغول خواندن سرودهای

صفحه 223 از 314