نام کتاب: وکیل خیابانی
شماره رابی را گرفتم تا مطمئن شوم او از اتاقش بیرون نرفته بعد از زنگ هشتم او بالاخره گوشی تلفن را برداشت. دیگر داشتم کم کم نگران می شدم اما رابی به من گفت که او یک دوش طولانی گرفته، یک عالمه بیسکویت خورده و از مقابل تلویزیون هم اصلا تکان نخورده بود. او در مکانی در حومه ویرجینیا که حدود بیست مایل با واشینگتن فاصله داشت به سر می برد. رابی هیچ دوست و آشنایی در آن حوالی نداشت. بنابراین امکان نداشت به هیچ طریقی بتواند برای خودش مواد مخدر پیدا کند. من داشتم نیمه اول بازی دو تیم بسکتبال دوک و کارولینا را تماشا می کردم که تلفن همراهم زنگ زد و مرا که محو تماشای بازی بودم از جایم پراند. هنگامی به آن پاسخ دادم صدای لطیف زنانه ای از آن سوی خط گفت: - سلام، پرنده زندانی. او کلیر، همسرم بود صدای تلویزیون را قطع کردم و گفتم: - سلام - حالت چه طور است؟ - از این بهتر نمی شود، تو چطوری؟ - خوبم، عکس خندان تو را امروز صبح در روزنامه دیدم و به همین علت نگرانت شدم. کلیر فقط روزنامه های یکشنبه صبح را در اختیارش گذاشته بود. شاید همان جوانکی که آن شب به تلفن من پاسخ داد، عکس مرا در روزنامه به کلیر نشان داده بود. او هم درست مثل من امشب تنها بود. | - این هم به هر حال یک تجربه خوب بود. سپس همه چیز را از همان لحظه ای که گاسکو دستگیرم کرد تا هنگامی که به قید ضمانت آزاد شدم برای او تعریف کردم کاملا واضح بود که او می خواهد با من صحبت کند بنابراین تقریبا مطمئن شدم که تنهاست و حوصله اش هم سر رفته است شاید هم واقعا نگرانم شده بود اگر این حقیقت داشت پس شانس بزرگی نصیبم شده بود. او پرسید: - اتهامی که به تو وارد کرده اند تا چه حد جدی می باشد؟ - برای سرقتهای بزرگ معمولا مجازاتی معادل ده سال زندان در نظر می گیرند از اینکه او نگرانم بود احساس خوبی داشتم اما این قضیه اصلا مرا ناراحت و نگران نمی کند. - تو فقط یک پرونده را برداشته ای این طور نیست؟

صفحه 222 از 314