نام کتاب: وکیل خیابانی
فعلا لازم نبود برای این کار خودش را به زحمت بیاندازد زیرا بعدا می توانست حسابی به خدمتم برسد. افسری که مشغول رانندگی بود با بی توجهی به چراغ قرمز و علائم راهنمایی و رانندگی داشت به سرعت به طرف جنوب خیابان چهاردهم می راند. به گاسکو گفتم : - پس بگذار که من به سراغ کار خود بروم. - اگر دست من بود حتما این کار را می کردم. تو واقعا برای بعضی ها دردسر ساز شده ای . دادستان کل برای دستگیر کردن تو به شدت تحت فشار بوده است. از او پرسیدم: - قربانیها، با نظر او در این باره کاملا موافق بودند، اما واقعا سخت بود که بخواهی گروه کثیری از وکلای ثروتمند را در هیئت قربانیان یک جنایت تصور کنی. قبلا هم افراد سرشناس بسیاری توسط پلیس دستگیر شده بودند. سعی کردم تا نام بعضی از آنها را به خاطر بیاورم. مارتین لوتر کینگ چندین بار دستگیر و به زندان انداخته شده بود. بوسکی، میلکن و گروه دیگر از دزدان معروفی که اکنون نمی توانستم نام تمام آنها را به خاطر بیاورم نیز بارها دستگیر و به زندان انداخته شده بودند حتی عده کثیری از هنرپیشه ها و ورزشکاران مشهور نیز در پشت سلولهای زندان قرار گرفته بودند. مسلما همه آنها را نیز درست مثل من با دست های بسته به داخل ماشین پلیس پرتاب کرده و به زندان برده بودند. یکبار یکی از هم دانشگاهی هایم را نیز در منزلش دستگیر کرده بودند و یکی از موکلین سابقم را نیز که از اعضای دولت فدرال بود به جرم فرار از مالیات دستگیر کرده بودند. آنها حتی یکی از قضات مشهور ممفیس را نیز دستگیر و زندانی کرده بودند. کم کم داشتم به این فکر می افتادم که این دستبندهای فلزی را بر دستهای مورد کای گرین هم زده اند بودند. از طرفی دیگر کمی خیالم آسوده شده بود زیرا دوران وحشت و اضطراب پایان یافته و زمانی را آنقدر از آن هراس داشتم فرا رسیده بود. انتظار به پایان رسیده بود. خوشبختانه آنها مرا نصفه شب دستگیر نکرده بودند تا مجبور باشم شب را تا صبح در زندان بگذرانم بنابراین می توانستم قبل از فرا رسیدن تعطیلات آخر هفته با قید ضمانت آزاد شوم. اما وحشت و هراس را هنوز در وجودم احساس می کردم زیرا ممکن بود در اثر کاغذبازی اداره پلیس و با تاخیر در یافتن یک ضامن معتبر و با هزار و یک مشکل دیگر مجبور شوم شنبه و یکشنبه و حتی دوشنبه را پشت میله های زندان سر کنم. شاید هم مرا همراه چند جانی تبهکار داخل یک سلول می انداختند.

صفحه 206 از 314