نام کتاب: وکیل خیابانی
دقیقا می توانند محل شلیک گلوله را تعیین کنند. آنها با نگاههای معصومانه خویش آنقدر اتومبیل های شیک و گرانقیمت را زل می زنند تا اینکه سرانجام از مقابل دیدگانشان ناپدید شود. اگر مامور پلیس با لباس شخصی در یک اتومبیل معمولی نشسته باشد، آنها پلیسی با لباس شخصی در یک اتومبیل معمولی نشسته باشد، آنها به راحتی او را شناسایی می کنند. یکی از آنها بلافاصله سوفیا را به مقابل در ورودی ساختمان بود، خیابان کیو را به او نشان داد و گفت: - یک مامور پلیس آنجا داخل ماشینی معمولی با لباسی شخصی نشسته است. هنگامی که سوفیا از این قصد مطمئن شد بلافاصله به نزد مورد کای رفت و او را در جریان گذاشت. بعد از ظهر جمعه بود و من مشغول بررسی دو پرونده بانکی متعلق به شرکت تهیه مواد غذایی و دیگری متعلق به تعقیب قانونی یک شرکت دیگر می شد، بودم که ناگهان آنها به نزدم آمدند و این موضوع را به من نیز گفتند. موردکای گفت: - تصور می کنم که پلیس چیزی را زیر نظر گرفته است. دلم می خواست خودم را پشت میزم قایم کنم اما در نهایت آرامش از او پرسیدم: - کجا؟ - در گوشه خیابان آنها بیشتر از نیم ساعت است که این ساختمان را زیر نظر گرفته اند. - در گوشه خیابان آنها بیشتر از نیم ساعت است که این ساختمان را زیر نظر گرفته اند. به شوخی به مورد کای گفتم:| - شاید آنها به دنبال تو می گردند. اما هیچ کس نخندید. سوفیا گفت : - من با آنها تماس گرفته ام. آنها حکم بازداشت تو را دارند به جرم یک سرقت بزرگ. تبهکاری! زندان! قرار بود پسر سفید پوست خوش قیافه ای را دست بسته به اداره پلیس ببرند و از او بازجویی کنند نهایت تلاشم را می کردم تا خودم را آرام و بی تفاوت نشان بدهم به آنها گفتم: - اصلا تعجبی ندارد بیایید قضیه را در کمال آرامش و خونسردی بررسی کنیم. مورد کای گفت: - من با فردی در اداره پلیس تماس گرفته ام مسلما اگر به تو مهلت می دادند تا خودت را تسلیم کنی خیلی بهتر می شد. من با خونسردی گفتم:

صفحه 203 از 314