نام کتاب: وکیل خیابانی
- من می توانم کمکت کنم تا دوباره ترنس را ببینی و تو می توانی دوباره بخشی از زندگی او باشی. اما اول باید خودت را تمیز و مرتب کنی و البته قول بدهی که تمیز بمانی. - چگونه می توانم این کار را انجام بدهم؟ رابی نگاهش را از من می دزدید و کاملا واضح بود که سعی می کند اشتیاقش را از من پنهان کند. - آیا حاضری که همین امروز به مرکز بازپروری نوآمی بروی؟ - بله. - من با مسئول آنجا صحبت کرده ام. آنها امروز برای الكلیها و معتادین جلسه مشاوره برگزار می کنند. من میخواهم که تو در هر دو جلسه شرکت کنی. مسئول آنجا قرار است با من تماس بگیرد. او مثل کودکی معصوم و بی پناه سرش را به علامت رضایت تکان داد و چیزی نگفت، اصلا صلاح نبود که در این مورد بیشتر به او فشار بیاورم. او باقی لیوان قهوه اش را سر کشید و در حالی که داشتم مقاله های روزنامه را یکی پس از دیگری برایش می خواندم مشغول خوردن شکلاتها شد. او اخبار مربوط به شهردار را به خبرهای خارجی و ورزشی ترجیح می داد. او چند سال پیش در انتخابات رای داده بود بنابراین کاملا طبیعی بود که به سیاست علاقه مند باشد. گزارشگر روزنامه با کنگره آمریکا را به دلایل ناتوانی و غفلتش در ارائه خدمات به بی خانمانها، محکوم کرده و هشدار داده بود که در اثر بی توجهی دولتمردان، لونتا و کودکان دیگری در خیابانهای پایتخت این کشور متمدن جان خواهد سپرد. رابی با اشتیاق به آنچه که داشتم برایش میخواندم گوش می داد. | کم کم آسمان شروع به باریدن کرد، بنابراین تصمیم گرفتم رابی را هر چه زودتر به مرکز نوآمی برسانم نوآمی یک مرکز بازپروری مخصوص زنان بود که در خیابان دهم واقع در جنوب غربی شهر قرار داشت و ساعت هفت صبح باز و راس ساعت چهار بعد از ظهر بسته می شد در این مرکز خوراک و پوشاک و سرپناهی گرم و نرم برای زنان بی خانمانی که به آنجا مراجعه می کردند، فراهم می شد. از آنجایی که رابی گهگاهی به آنجا سر می زد توانسته بود دوستانی برای خویش بیابد که با گرمی از او استقبال کردند. من با مسئول آنجا که زنی جوان به نام مگان بود صحبت کرده بودم و هر دو تصمیم گرفته بودیم تا رابی را به ماندن در آنجا تشویق کنیم. نیمی از زنان که در آنجا به سر می برند از لحاظ ذهنی و روحی بیمار بودند و نیمی دیگر در دام اعتیاد، الكل و فحشا اسیر بودند، در این میان گروهی مبتلا به ایدز بودند، مگان معتقد بود که رابی مبتلا به هیچ بیماری مسری ای نیست. هنگامی که آنجا را ترک کردم با تمام زنان در سالن اجتماعات جمع شده و مشغول خواندن سرودی دسته جمعی بودند.

صفحه 200 از 314