نام کتاب: وکیل خیابانی
- ناهار را در نا اومی خیابان دهم، برای شام به کالوری میشن در خیابان پانزدهم می روم. - در طول روز چه کار می کنی؟ او مجددا خود را به دور فنجان قهوه پیچاند تا بتواند خود را گرم کند. او گفت: ? اکثر اوقاتم را در ناومی می گذرانم. - چند تا زن آنجا هستند. - نمی دانم، خیلی ، آنها از ما خوب پذیرایی می کنند اما این فقط برای یک روز است. - آیا آنجا فقط برای زنان بی خانمان است؟ - بله ساعت چهار آنجا بسته میشود. اکثر زنان در پناهگاه زندگی می کنند. بعضی ها در خیابان و من در ماشین. - آیا آنها می دانند که تو از مواد استفاده می کنی؟ . فکر می کنم بله. من تنها نیستم اکثر زنان از مواد استفاده میکنند. از او پرسیدم:| - دیشب هم از مواد استفاده کردی؟ این کلمات در گوشم می پیچید زیرا نمی توانستم باور کنم که این سوالات را می پرسم. سرش را پایین انداخت و چشم هایش را بست. گفتم : - به من حقیقت را بگو. - مجبور بودم، هر شب این کار را انجام میدهم. قصد سرزنش او را نداشتم تا به آن روز برای او کاری انجام نداده بودم اما به یکباره او در الویت کارهای من قرار گرفت. او از من یک نان شیرینی دیگر خواست آخرین نان شیرینی را همراه با قهوه به او دادم. برای خوردن چیزی در ناومی دیگر دیر شده بود. *** راهپیمانی نزدیک ساختمان بخش برای عدالت آغاز شد، موردکای که در دنیای بی خانمانها فردی برجسته و شناخته شده بود مرا به طرف جمعیت ترک کرد. یکی از گروه سرایندگان کلیسا هم با نواختن موزیک و سر دادن سرود و راهپیمایان را همراهی می کرد. صدها پلیس هم در خیابان با ایجاد سد مانع عبور و مرور وسائل نقلیه شده بودند.

صفحه 190 از 314