کشو را تا آخر باز کرده بود تا به آن نگاهی انداخته شود. او یک کشو شخصی داشت که نمی خواست کسی آن را ببیند. من مطمئن بودم که سلاحی در آن وجود دارد. | بدون خداحافظی پلیسها آنجا را ترک کردند و رفتند. از سوفیا و مورد کاری به خاطر هجوم پلیسها معذرت خواهی کردم و به طرف اطاقم رفتم. فصل بیست و سوم شماره 5 اخراجی ها در لیست به نام کلودین لام بود که این نام هم برای مورد کای کاملا آشنا بود. یکباره موردکای تعداد بی خانمان ها را در این ناحیه از شهر حدود ده هزار نفر تخمین زد. فقط پرونده های خیابان چهاردهم بسیار زیاد بود. هر اسمی برای موردکای حکم صدای یک زنگ را داشت. او کارهای حوزه های قضایی ، آشپزخانه ، پناهگاه ها ، کشیشها، پلیس ها و دیگر وکلای خیابانی را انجام داد. بعد از اینکه هوا تاریک شد به طرف مرکز شهر و به طرف یک کلیسا بین ساختمانهای اداری گران قیمت و هتلهای شیک رفتیم. زیر طبقه همکف دو طبقه دیگر هم بود اطاق از میز های زیادی پر شده بود و دور تا دور آن به وسیله گرسنه های چنگال به دست محاصره شده بود. غذا سوپ نبود بشقاب ها پر از ذرت، سیب زمینی، تکه ای از گوشت مرغ یا بوقلمون، سالاد میوه و نان بود. من شام نخورده بودم و بوی غذا مرا به اشتها آورد. ضمن اینکه دم در ورودی ایستادیم و به فضای غذا خوری نگاه می کردیم موردکای گفت: - سالها بود که اینجا نیامده بودم. آنها سیصد نفر را در روز غذا می دهند، عجیب نیست . - غذا از کجا آوردند؟ - از آشپزخانه مرکزی شهر، تجهیزات کاملی در زیر زمین انجمن است، آنها این سیستم حیرت انگیز را برای جمع آوری غذاهای اضافی رستورانها به وجود آورده اند، اما نه غذاهای پس مانده بلکه غذاهای پخته نشده ای که به سرعت هم اگر مورد استفاده قرار نگیرند فاسد می شود. آنها ناوگانی از تریلر های یخچالی دارند و در سطح شهر می گردند و غذاهای جمع آوری شده را به آشپزخانه می آورند. بعد غذا ها را آماده می کنند. - خوشمزه به نظر می رسد. - واقعا غذاهای خوبی هستند. زن جوانی به نام لیزا ما را پیدا کرد. او تازه وارد این محل که به نام (پنج قرص نان) است آمده است. موردکای قبلا او را می شناخت و هم چنان که آنها مشغول صحبت بودند من به مردم در حال غذا خوردن نگاه می کردم.