حتی یک تیم متخصص هم نمی تواند ردپایی و یا اثر انگشتی از او پیدا کند. تمامی کشور ها ، کابینت ها و گنجه ها همگی خالی بودند، حتی دستشویی و وان حمام هم کاملا تمیز بودند ، نه گرد و غباری نه حتی کثیفی در زیر لگن ظرفشویی آشپزخانه، محل کاملا استریل بود . به دفتر برگشتم و کلید را تحویل دادم . او پرسید: - در مورد آن یکی چی ؟ گفتم : . خیلی کوچک است، به هر ترتیب متشکرم. - می خواهی پولت را بگیری؟ - آیا یک دانش آموز مگر نیستی ؟ - بله . - پس آن را نگه دار. - متشکرم. دم در ایستادم و پرسیدم: - آیا پالما هیچ نشانی ای از خود باقی نگذاشته است ؟ او گفت: . فکر می کردم که تو با او کار می کنی. - درست است. این را گفتم و در را به سرعت پشت سرم بستم. فصل بیستم دوم وقتی صبح روز چهارشنبه به محل کارم رسیدم زن ریز اندامی رو به روی در دفترم نشسته بود تقریبا ساعت هشت بود، دفتر قفل بود ، دمای هوا زیر صفر بود. ابتدا فکر کردم که به دلیل هوای سرد این زن به اینجا پناه آورده است. وقتی مرا دید ناگهان از جا برخاست و روی پاهایش ایستاد و گفت:
- صبح به خی
خیر .
لبخند زدم و گفتم سلام و شروع به باز کردن در کردم. او پرسید: . آیا شما یک وکیل هستید؟