در عین حال اجازه داشتم تا سی دقیقه به انتظار بمانم در این فاصله به درون سالنی در طبقه پایین راهنمایی شدم . او توافقنامه جداگانه ای را به من داد و برای اولین بار بود که می توانستم واقعیت را ببینم . بالای ورقه نوشته شده بود: کلیر ادیسون بروک ، بر علیه مایکل نلسون بروک ، قانون به ما اجازه داد تا قبل از جدایی و طلاق شش ماه از یکدیگر جدا زندگی کنیم . توافقنامه را به دقت خواندم آن را امضا کردم و رفتم . قبل از روز شکر گذاری دوباره یک مرد مجرد می شدم. چهارمین توافق من در بعد از ظهر نزدیک پارکینگ دریک و سویینی بود جائی که پولی را راس ساعت پنج با جعبه ای از وسایل دفترم دیدم بسیار مودب و با کفایت و کم حرف و رازدار به نظر می رسید و البته برای رفتن عجله داشت . به اندازه چند بلوک ساختمان قدم زدم و در گوشه شلوغی ایستادم . به ساختمانی تکیه دادم و شماره تلفن بری نوزو را گرفتم . طبق معمول او در جلسه بود اسمم را دادم و گفتم که خیلی ضروری است . حدود سی ثانیه بعد بری پشت تلفن آمد. از او پرسیدم : - می توانیم قدم بزنیم ؟ | - تصور می کردم که مکالمه تلفنی ما ضبط شود .
- البته .
- من درست پایین توی خیابان هستم . در گوشه K و کانکنیکات اگر موافق باشی قهوه ای بخوریم. حدود یک ساعت دیگر آنجا خواهم بود. | - نه، یا الان یا فراموش کن. نمی خواستم که معطل بمانم وقتی هم دیگر برای تلفن مجدد نداشتم . - باشد ، خیلی خب ، اجازه بده ، بله همین الان می آیم. - من در مغازه فروشی بینگز هستم. - آنجا را بلدم. - منتظرت هستم و تنها بیا. - مثل اینکه فیلم های سینمایی زیاد دیدی مایک. ده دقیقه بعد در جلو پنجره مغازه پر رفت و آمد نشسته بودم و به بیرون نگاه می کردم، پرسیدم : - چرا حکم گشتن؟