- خب به دلیل اینکه در مرکز توانبخشی هستم نمی توانم کار بکنم و اگر از آنجا بیرون بیایم دوباره به مواد مخدر روی می آورم. بنابراین اگر نتوانم کار کنم و نتوانم ورشکسته شوم پس چه کار می توانم بکنم
وه به
- هیچی نگران نباش ، تا اینکه دوره توانبخشی را تمام بکنی و شغلی پیداکنی، بعد با مایکل بروک در اینجا تماس بگیر. تامی خندید و به من چشمک زد و از اتاق خارج شد. مورد کای گفت : . فکر می کنم که او تو را دوست دارد. ارنی یک ورقه امضا شده دیگری را که یازده نفر اسم در آن بود آورد. بیرون در یک صف از افراد بود، به انتهای اطاق رفتم و موردکای هم در جای خود ماند و شروع به مصاحبه با موکلین دوتا دوتا کردیم. اولین نفر برای من مرد جوانی با اتهام مواد مخدر بود هر چیزی که می توانستم نوشتم تا اینکه به مورد کاری در دفتر کلینیک بدهم. نفر بعد منظره ای بود که مرا تکان داد، یک مرد سفید پوست، حدود چهل سال، علائمی روی صورت، بدنی خالکوبی، دندان های تیز، گوشواره، چشمانی برافروخته و بینی قرمز، ریشش یک هفته بود که اصلاح نشده بود و سرش حدودا یک ماه پیش تیغ انداخته بود، وقتی با او دست دادم متوجه شدم که دست او نرم و مرطوب است. نام او پال پلهام بود و مدت سه ماه ساکن پناهگاه بود، زمانی دکتر بود. مواد مخدر، طلاق، ورشکستگی و لغو جواز اعتبار تمام مسائلی بود که او دچار آنها بود. او می خواست با کسی حرف بزند و بیشتر ترجیح می داد آن شخص سفید پوست باشد گاه گاهی هم از ترس به موردکای نگاه می کرد. پلهام در اسکرانتون، ایالت پنسیلوانیا یک متخصص برجسته بیماری های زنان بود و خانه ای بزرگ ، ماشین مرسدس بنز، همسری زیبا و دو فرزند داشت. اوائل والیوم (قرص اعصاب) استفاده می کرد اما به مرور به مواد قوی تری اعتیاد پیدا کرد. وی همچنین مصرف کوکائین را شروع کرد و بر اثر استفاده از آن به پرستارهای کلینیک اش نظر سوء پیدا می کرد. از طرفی او واقعا یک هوس ران با حساب های بانکی بود. سپس در یک عمل زایمان بچه ای را به دنیا آورد.آن بچه مرد، پدر آن بچه وزیر سرشناس و معروفی بود و حادثه را از نزدیک شاهد بود، همه چیز از بین رفت تحقیر به واسطه دعوی غذایی ، مواد مخدر، پرستارها، از یکی از بیمارهایش آلوده به ویروس شد و او این ویروس را به همسرش منتقل کرد همسرش هم این بیماری را گرفت و بعد به فلوریدا نقل مکان کرد.