انجمن در اوایل دهه هفتاد توسط گروهی از معترضین جنگ تاسیس شد ، این افراد در شهر واشینگتن برای ایجاد مزاحمت برای دولت گرد هم جمع شده بودند . آنها در خانه ای در سمت شمال غرب با یکدیگر زندگی می کردند . در طول اعتراضشان در اطراف کاپیتول به سربازان بی خانمان جنگ ویتنام برخورد کردند و سپس آنها را با خود به داخل خانه می بردند بعد به محل های بزرگتری نقل مکان کردند به جاهای مختلف در اطراف شهر و تعداد آنها افزایش پیدا می کرد. بعد از جنگ آنها توجه شان به عهد و پیمان واشینگتن دی سی در مورد بی خانمان ها معطوف شد . در اوایل دهه هشتاد یک فرد افراطی به نام میچ سیندر به سرعت طرفدار و دلسوز بی خانمان ها شد . انجمن یک دانشکده معمولی و متروکه را آماده کرد که در آن زمان توسط دولت ساخته شد و هنوز هم تحت تملک دولت است . سپس شش صد نفر به آنها هجوم آوردند . این محل هم به محل کار و هم به محل سکونت آنها تبدیل شد . تلاشهای زیادی صورت گرفت تا آنها را از آن محل بیرون کنند ، اما هیچکدام از تلاشهای آنها به نتیجه نرسید . در سال 1984،سیندر، 51 روز اعتصاب غذا کرد فقط به این منظور که توجه همگان را نسبت به بی خانمان ها معطوف سازد . در انتخابات مجدد ریگان به ریاست جمهوری اعلام کرد که قصد دارد این ساختمان را به عنوان یک پناهگاه نمونه برای بی خانمانها تبدیل سازد . سیندر به اعتصابش پایان داد . همه خوشحال بودند بعد از انتخابات ریگان زیر خود زد و هر گونه به دعوى قضایی متعاقب آن را هم انکار می کرد. | در سال 1989 پناهگاهی در قسمت جنوب شرقی شهر و دورتر از مرکز شهر ساخته شد، و مقامات شهر شروع به جمع آوری بی خانمان های انجمن کردند . به همین ترتیب مقامات شهر بی خانمان ها را افرادی بی ارزش و بی هویت می دانند . آنها هیچ علاقه ای به ترک محل نداشتند . سیندر اعلام کرد محل را به تدریج آماده می کند شایعه ها هم در همه جا منتشر شده بود . هشتصد نفر از بی خانمان ها در آنجا سکنی گزیده بودند . شهر از حرفهای خود عقب نشینی کرد و تصمیم به مصالحه گرفت . میزان تخت های انجمن به هزار و سیصد عدد رسید . میچ سندر در سال 1990 خودکشی کرد و مقامات شهر خیابانی را به نام او کردند . وقتی ما رسیدیم ساعت تقریبا هشت و نیم بود و این درست زمانی است که ساکنین محل را به قصد محل های کار خود ترک می کنند . بسیاری از آنها شاغل بودند . تقریبا صد نفر در اطراف درب ورودی مشغول سیگار کشیدن بودند و در مورد صبح سرد بعد از یک شب گرم صحبت می کردند .