نام کتاب: وکیل خیابانی
- اینجا را ترک کنید ، پرونده اینجا نیست . چون کلیر در حال فیلمبرداری از آنها بود این امر باعث شده بود تا پلیسها کمتر قر بزنند . بلور ضمن اینکه به طرف در می رفت چیزی را هم زیر لب زمزمه کرد. حکم آنها را بعد از آنکه آنها رفتند خواندم ، کلیر در پشت میز آشپزخانه قهوه خود را می خورد و به من نگاه می کرد . این حادثه او را شوکه کرده بود . یک بار دیگر او آرام شده بود . او هرگز تسلیم ترس نمی شد . و همیشه سعی می کرد آسیب پذیر جلوه نکند و نمی خواست نشان بدهد که در همه حال به من نیاز دارد . او از من پرسید : - توی پرونده چه چیزی است ؟ او واقعا که نمی خواست مطلبی از پرونده بداند ، آنچه او می خواست اطمینانی بود که این حادثه مجددا اتفاق نیافتد . به او گفتم : - داستان طولانی دارد . و اصلا در مورد آن سوال نکن . او هم این مسئله را درک کرد . - آیا واقعا می خواهی او را تحت پیگرد قانونی قرار دهی ؟ - نه زیرا زمینه ای برای دادخواهی وجود ندارد. من فقط می خواستم از دست آنها خلاص شوم . - به هر حال کارساز بود ، آیا آنها دوباره بر می گردند ؟ - نه - خوشحالم که آن را می شنوم . حکم بازرسی را توی جیبم گذاشتم . فقط یک مورد در حکم بود . پرونده ریوراو کز تاگ بود ، که در آن لحظه با یک نسخه کپی از آن در میان دیوار های آپارتمان جدیدم پنهان کرده بودم . از او پرسیدم : - آیا به آنها گفتی که من کجا زندگی می کنم ؟ در پاسخ کلیر جواب داد : - من نمی دانم که تو کجا زندگی می کنی ؟ بعد یک لحظه سکوت حکمفرما شد و این زمان مناسبی بود که از من محل زندگیم را بپرسد . اما او چنین سوالی نکرد. . خیلی متاسفم که چنین اتفاقی افتاد ، کلیر .

صفحه 153 از 314