نام کتاب: وکیل خیابانی
کرد دارو و لوازم بخریم. حالا تمساح دولت را اداره می کند و همه پولها ناپدید شده‌اند. شما چه قدر پول به کلینیک ها می دهید؟
رافتر طوری مرا نگاه کرد گویی باید کاری بکنم. شاید باید چیزی را در کاغذ ها می‌دیدم و می‌گفتم .
ایناهاش ما نیم میلیون دلار به کلینیک‌ها و سوپ خوری‌ها بخشیده ایم.
این چیزی بود که رافتر حتما انجام می داد ولی من نه ، من نمی خواستم گلوله بخورم میستر زیرک تر از ظاهرش بود.
در حالی که میستر به سوی پنجره ها می رفت و بیرون رو نگاه می کرد من کاغذ ها را ورق می زدم که گفت :
- پلیس همه جاست و آمبولانس های زیادی آماده اند.
او صحنه پایین را فراموش کرد و از کنار میز جلو رفت تا نزدیک گروگانهایش بایستد. آنها همه‌ی حرکتها را با دقت نگاه می‌کردند و توجه خاصی به مواد منفجره داشتند او به آهستگی تفنگ را بلند کرد و مستقیما به سمت بینی کول برن که کمتر از سه فوت آن طرفتر ایستاده بود نشانه رفت.
- تو چقدر به کلینیک ها داده ای؟
کول برن که چشم هایش را محکم می بست و آماده گریه کردن بود گفت :
- هیچی .
قلبم یخ زد و نفسم را حبس کردم .
- چه قدر به سوپ خوری ها داده ای؟
- هیچی.
- چه قدر به بی پناهها و بی خانه ها کمک کرده ای؟
- هیچی.
او به جای شلیک به کول برن به سمت نوزو نشانه رفت و سه سوال را تکرار کرد. نوزو پاسخ های مشابه داشت و میستر از صف جلو می رفت و نشانه می‌رفت و همان سوال‌ها را می پرسید و همان جواب‌ها را می‌شنید. برخلاف میل ما او رافتر را نکشت بلکه با خشم گفت :
- سه میلیون دلار و حتی به ده سنتی خرج بیماران و گرسنگان نشده ! شما افراد بدبختی هستید.
ما احساس بدبختی می کردیم و من متوجه شدم او قصد کشتن ما را ندارد. چطور یک ولگرد می توانست دینامیت به دست آورد؟ و چه کسی به او آموخته چگونه سیم‌ها را به هم متصل کند؟

صفحه 15 از 314