نام کتاب: وکیل خیابانی
- من نمی خوام عضو جدید استخدام کنم ، تو سه تا بچه داری ، خوشبختانه من و کلیر بچه نداریم ، پس من می توانم کمی دیوانه بشوم . شوفاژی در گوشه اتاق که من آن را ندیده بودم شروع به سر و صدا کرد آن را نگاه کردیم و امیدوارانه منتظر شدیم کمی گرم شویم . یک دقیقه گذشت بعد دو دقیقه ... - مایکل آنها دنبالت خواهند آمد . او به رادیاتور شوفاژ نگاه کرد اما او را نمی دید . به آنها منظورت ما است ؟ - بلی ، شرکت ، تو نمی توانی پرونده ای را بدزدی ، به موکل فکر کن . موکل حق دارد رازش حفظ شود . اگر پرونده مفقود شود ، شرکت مجبور است دنبال آن برود . - تهمت جنایی ؟ - شاید ، آنها دیوانه شده اند مایکل تو آنها را سرزنش نکن . صحبت از اقدامات انضباطی از طرف دایره وكلا هم هست . شاید قرار منع هم اجرا شود . رافتر روی آن کار می کند . - چرا میستر نتونست پایین تر هدف بگیرد؟ . آنها خیلی جدی می شن . - شرکت بیشتر از من متضرر می شود . او نگاهی به من کرد ، او نمی دانست در پرونده چیست ، او پرسید : . قضیه از میستر بالا تر است ؟ - خیلی بالا تر ، شرکت در معرض خطر قرار دارد، اگر دنبال من بیایند من هم دنبال آنها میروم . - تو نمی توانی از پرونده مسروقه استفاده کنی ، هیچ دادگاهی آن را به عنوان مدرک قبول نمی کند . تو دعاوی را خوب درک نمی کنی . - دارم یاد می گیرم ، به آنها بگو عقب بکشند، فراموش نکن پرونده پیش من است و توی پرونده گرد و خاکی حسابی وجود دارد؟ - آیا فقط یک دسته اشغالگر بودند . مایک ؟ خیلی پیچیده تر از این چیزهاست ، یک نفر باید به برادن چانس برود و واقعیت رو مشخص کند . به رافتر بگو تکلیف های شبش را قبل از کشاندن یک دیوانه دیگر به آنجا انجام بدهد . باور کن بری این یک

صفحه 133 از 314