نام کتاب: وکیل خیابانی
فنجان را پیدا کردم و آن را سریع شستم و پر از قهوه کردم و او را به دفترم دعوت کردم او نگاهی به اطراف کرد و گفت : - زیباست ! | من با غرور گفتم : - اینجاست که توپهای بلند پرواز را پرتاب می کنند . ما در دو طرف میز قرار گرفتیم و دو صندلی زیر ما صدا کردند و چیزی نمانده بود بشکنند . او پرسید : - این چیزی است که تو در دانشگاه آرزویش را داشتی ؟! - دانشکده یادم نمیاد ، از آن وقت تا حالا صورتحساب ساعت های زیادی را درست کردم . او سرانجام بدون لبخند یا جوک به من نگاه کرد ، من نمی توانستم از مغزم بیرون کنم که بری همراه خود ضبط صوت ندارد . آنها هکتور را با دستگاهی زیر پیرهنش سراغ من فرستادند و همین کار را با خود بری می کردند . او داوطلب این کار نمی شد اما آنها راه فشار را پیدا می کردند من یک دشمن بودم . - پس تو دنبال میستر اینجا آمدی ؟ - بله . - چه پیدا کردی ؟ - خنگ بازی در میاوری بری ؟ چه اتفاقی در شرکت افتاده .؟ بچه ها شما چرا گیجید ؟ آیا دنبال من آمدی ؟ او کمی مطلب را سبک سنگین کرد و به سرعت قهوه خورد و کم مانده بود آن را تف کند که گفت : - این قهوه خیلی بدی است . - لا اقل گرم است . - من درباره کلیر خیلی متاسفم . - متشکرم اما ترجیح می دهم درباره او حرفی نزنم . یک پرونده گم شده مایکل ، همه به تو مظنون هستند . کی می داند تو اینجا هستی ؟ - زنم . - شرکت تو را اینجا فرستاده ؟ - اصلا .

صفحه 130 از 314