نام کتاب: وکیل خیابانی
کلیر یادداشتم را خواهد خواند . کشوها و كمد ها را بررسی می کند تا ببیند من چه برداشتم ، سپس تشخیص می دهد که من رفتم ، آنگاه در اتاق نشیمن می نشیند و اشک میریزد ، شاید هم گریه واقعی ! اما خیلی زود تمام خواهد شد و او خیلی راحت به مرحله بعدی خواهم رفت . وقتی که من دور شدم زیاد احساس آزادی نکردم . برگشتن به مجردی زیاد سخت نبود برای اینکه من و کلیر هر دوی ما شکست خورده بودیم فصل هفدهم خودم را در دفترم زندانی کردم . روزهای یکشنبه کلینیک سردتر از روزهای شنبه بود ، من بلوز ضخیم ، شلوار مخمل و جورابهای گرم پوشیدم . و در حالی که دو فنجان قهوه داغ جلویم روی میز بود ، برگهای کاغذ را خواندم . ساختمان سیستم حرارتی داشت اما من به آن توجه نمی کردم . دلم برای صندلی چرمی چرخدارم که عقب و جلو می رفت و هر طوری می خواستم تکان می خورد تنگ شده بود . صندلی جدیدم مثل پله ای کوچک بود و قسمت نشیمن آن تا شو بود یعنی از آن نوعی که برای مراسم عروسی استفاده می کنند . او نوید ناراحتی در روزهای خوب میداد ، من در شرایطی از آن استفاده می کردم برایم یک شکنجه بود . میز درب و داغون بود به احتمال زیاد از مدرسه متروکه به دست آمده بود ، چهار گوش ، شبیه یک جعبه ای بود دارای سه کشو در هر سمت همه با زور باز می شدند در گوشه اتاق دو صندلی واقعا تاشو برای ارباب رجوع یکی سیاه و دیگری سبز رنگ که من آنها را ندیده بودم ، وجود داشت . دیوار ها با پلاستر از دهها سال رنگ شده بود ، به طوری که رنگ زرد لیمویی شده بود ، رنگ پلاستر ترک خورده بود و عنکبوتها گوشه های سقف را اشغال نموده بودند . تنها دکوراسیون اتاق یک آگهی تبلیغاتی قاب شده در مورد راهپیمایی عدالت در پیاده رو در ماه جولای 1988. کف اتاق از چوب بلوط کهنه بود و تخته ها از گوشه ها گرد شده بود که دلیل بر کارکرد سالهای زیاد بود . اتاق تازه جارو شده بود و جارو در گوشه دیده میشد که نشان می داد اگر مایل به تمیزی بودم باید خودم این کار را بکنم . خدایا این چه سقوط عظیمی است .! اگر برادر عزیزم وارنر مرا آنجا در روز یک شنبه پشت میز میدید بخودم می لرزیدم و به شکافهای سقف نگاه می کردم و در را طوری قفل کرده بودم انگار یک ارباب رجوع می خواهد مرا بزند !! حتما آنقدر متلک های حسابی بارم می کرد که مجبور می شدم همه را بنویسم .

صفحه 127 از 314