نام کتاب: وکیل خیابانی
قهوه و نوشابه رسید ، سکوت کوتاه بین ما برقرار شد تا ارزیابیهای خودمان را از مسئله بکنیم . هکتور به من گفته بود که مشکل بزرگی دارد ، دروغ سنج آن را از بین می برد . آیا مایکل بروک را قبل از ترک شرکت ملاقات کرده ای ؟ آیا درباره فقدان پرونده صحبت کرده ای ؟ آیا در دستیابی به پرونده او را یاری دادی ؟ بلی یا نه ؟! سوالاتی سخت با جواب های ساده ! راهی نبود او دروغ بگوید دستگاه دستش را رو می کرد. | او گفت : - آثار انگشت هم هست . این را با صدای ضعیفی گفت ، نه برای اینکه میکروفون مخفی صدا را ضبط می کند بلکه برای کاهش فشار بود . فایده ای نداشت اثر انگشتان به طور کامل به مغزم خطور نکرده بود و حتی قبل از سرقت ، گفتم : - برای آنها خوب است . - در واقع آثار انگشت را تمام بعد از ظهر برداشتند و از درها و کلید برق و کابینت و پرونده ها و برگها . - امیدوارم پیدایش کنند . . همین طور که می دانید ، این خیلی تصادفی است . براون صد پرونده در دفترش در جریان داشت و تنها پرونده ای که گم شد همان بود که شما مایل بودید آن را ببینید .! | - شما سعی می کنید چیزی بگویید ؟ - نه همین طوری گفتم ، واقعا تصادف جالبی است . او این را برای کسب کنجکاوی شنوندگان ما گفت : . فکر کردم شاید من هم باید کمی نقش بازی کنم . به او گفتم : - من از طرز حرف زدن شما خوشم نمیاد ، اگر می خواهی مرا به چیزی متهم کنی به پلیس مراجعه کن و حکم بازداشت را بگیر و مرا دستگیر کن . وگرنه بهتر است عقیده مسخره تو برای خودت نگه داری . - پلیس هم در کار است ، این یک دزدی است . او این را با خونسردی گفت به طوری که عصبانیت من از بین رفت . - البته که این سرقت است ، بروید دزدتان را بگیرید و وقتم را تلف نکنید . او نوشابه خود را خورد و گفت :

صفحه 119 از 314