سه اتاق کوچک در یک شیروانی با سقفی شیب دار ، حمامی که ظاهرا لوله های آن خوب کار می کند . موکت اتاق تمیز بود و پنجره به خیابان باز می شد . لئون به صاحبخانه گفت : - ما آن را می گیریم . من به چهار چوب در تکیه داده و آماده افتادن بودم . در دفتری کوچک در زیر زمین با عجله قرارداد را خواندم و امضا کردم و چک پیش پرداخت اجاره ماه اول را نوشتم . به کلیر خبر دادم که برای تعطیلات آخر هفته به خارج شهر می روم من تصمیم گرفتم وضع عملی شود . اگر لئون هم از نقل و مكان من از جایی اشرافی در جورج تاون به سوراخ کبوتری سه اتاقه در آدامز مورگان متعجب شده بود ، چیزی به زبان نیاورد . او خیلی حرفه ای بود . او مرا به آپارتمان برگرداند و در ماشین منتظر ماند قرصهایم را بخورم و کمی استراحت کنم .
***
تلفن در دنیای تار و مه آلود دارویی من شروع به زنگ کرد . بدون کنترل جلو رفتم تلفن را پیدا کردم و گوشی را برداشتم و گفتم : - الو ... رودلف گفت : - فکر می کردم در بیمارستانی! | صدایش را شناختم ، هنوز گیج بودم ، گفتم : - بودم ولی حالا نیستم ، چی می خواهی ؟ - امروز بعد از ظهر جات خالی بود . بله نمایش شراب و کیک را می گفت : گفتم :| - رودلف مرا ببخش ، قرار نبود که با ماشین تصادف کنم . . خیلی ها جمع شده بودند خداحافظی کنند . - می توانند نامه بنویسند ، به آنها بگو فکس بفرستند. - حالت زیاد خوب نیست ، درسته ؟ - بله رودلف ، حس می کنم همین حالا ماشین به من زده .